کسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
ومن با آن که مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور خود نخواهي برد
هنوز آشفته ي چشمان زيباي توام برگرد
ببين که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
ومن بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
کسي از پشت قاب پنجره آرام وزيبا گفت:
تو هم در پاسخ اين همه بي وفائيها بگو
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتي ما بين اشک و حسرت و ترديد
کنار انتظاري که بدون پاسخ
ومن در اوج پائيزي ترين ويراني يک دل
ميان غصه اي از جنس بغض کوچک يک ابر
نمي دانم چرا؟ شايد به رسم عادت پروانگيمان باز
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت
"دعاکردم"