سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
حارث اعور به امیر مؤمنان گفت: «ای امیر مؤمنان!به خدا سوگند، من تو را دوست دارم» . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: سه شنبه 103 خرداد 1

مردی به دربار خان زند می رود  و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند...

سربازان مانع ورودش می شوند!

خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنودومی پرسد ماجرا چیست؟

پس از گزارش سربازان به خان؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند...

مرد  به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد:چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟

مرد می گوید  دزد،همه  اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم !

 خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟!

مرد می گوید: من خوابیده بودم!

خان می گوید: خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود؛ وسرمشق آزادی خواهان می شود ...

مرد می گوید: من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری...!

 خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند. وسپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند..

ودر آخر می گوید: این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم...


 نوشته شده توسط مجید کمالو در سه شنبه 90/3/31 و ساعت 8:45 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 105
مجموع بازدیدها: 242078
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه