سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
از این آدمى شگفتى گیرید : با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید : و با استخوان مى‏شنود ، و از شکافى دم بر مى‏آورد . [نهج البلاغه]
 
امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 11

مرا هر شب چو دزدان خواب گرد چشم تر گردد

دلم را با غمت بیدار بیند باز گردد

نخستین چله که تمام شد شیخ  ما [ابوسعید] از کوه فرود آمد، گفتند چه دیدی بدین چله که چنین سرخوش انتظار چله دوم کشی؟

 گفت: نخستین قدم که برداشتم، قدم دوم آخرین قدم بود، فاصله قدم نخست را تا پایان سفر ندیدم و نفهمیدم، همه او بودم و همه او بود، نه خورشید بدیدم نه ماه، که نور از او میگرفتم و نور او را طلوع و غروبی نیست.

بگفتند: شیخ از آن پس هر بار که به چله نشستی روز و شب نمیفهمید، نه روشنی نه تاریکی، که دل باید روشن بود که بود.


 نوشته شده توسط مجید کمالو در سه شنبه 90/3/31 و ساعت 9:2 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 7
مجموع بازدیدها: 241572
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه