کمالو مجید
می دانید که حرکات ، طرز برخورد ،سخن گفتن ،نگاه کردن ،راه رفتن ،نشستن، خوابیدن و… می توانند برملا کننده رازشخصیت شما باشند.برای ماخیلی پیش آمده است که ازنگاه کردن یا حرکات بدنی بعضی افراد، به راحتی پیامی راکه می خواستند، به ما منتقل کنند، متوجه شده ایم .این در حقیقت همان language body یا زبان بدن افراد است که از نظر علمی به اثبات رسیده است و صرفه نظرازجنس ،سن وملیت ،درهمه افراد به صورت غریزی وجود دارد .زبانی که هیچ نیازی به کلام ندارد وبه تنهایی می تواند گویای پیام خودباشد . دست دادن یک عادت اجتماعی است که درتعاملات وروابط اجتماعی ،به صورت امری ضروری درآمده است .اما درهمین دست دادن رازهایی ازشخصیت نهفته است انسان ها به هفده شکل باهم دست می دهند . که هرکدام بیانگر روحیه ، حالات وشخصیت کسی است که دست می دهد . مادراینجا به تعدادی ازآنها اشاره می کنیم :
1- فردی که هنگام دست دادن ، دست شما را دردو دستش جای می دهد :
کسی که چنین کاری می کند ، حاضربه کمک رساندن به افرادی است که نیازمند کمک هستند . اودوست دارد با افراد ارتباط نزدیک برقرار کند. خیلی سریع باافرادی که به تازگی با آنان آشنا شده رابطه دوستی برقرار می کند واحتیاج به جلب محبت ،دوستی وغمخواری دیگران دارد.
2- فردی که درموقع دست دادن ازشما فاصله می گیرد:
چنین شخصی به تنهایی بیشتر علاقه دارد وانزوا طلب است . دوست ندارد به کسی نزدیک شود ویا رابطه عاطفی برقرار کند. بیشتر ترجیح می دهد مراقب کارهای خود باشد وبه کاردیگران دخالتی نکند.
3- فردی که هنگام دست دادن کمترازحد معمول ، دست شما رامی فشارد :
این شخص معمولا احساسات خود را پنهان می کند ودوست دارد تنها باشد معمولا عصبانیت خود را پنهان می کند قدرت نشان دادن نارضایتی خود را ندارد احتیاج به رابطه عاطفی با کسی ندارد ،اما اگرکسی ازاویاری بطلبد با کمال میل به کمک می شتابد .
4- فردی که هنگام دست دادن ، بیشتر ازحد معمول دست شما را می فشارد :
چنین شخصی دارای توانایی های رهبری است وبه راحتی رهبری جمعی را به عهده می گیرد. درمیان جمع، سعی درنشان دادن شخصیت وتوانایی خود دارد وتلاش می کند نظردیگران را به این مساله جلب کند.
5- فردی که به هنگام دست دادن شما را به طرف خود می کشد :
چنین شخصی دوست دارد به همه کمک کند .دوستان زیادی دراطراف خود دارد .خیلی به سرعت باب دوستی ر ابا دیگران باز می کند ،ودرمیان جمع همیشه مورد توجه است چنین شخصی البته به کمک دیگران هم احتیاج دارد.
6- فردی که تنها با انگشتان خود دست می دهد :
چنین شخصی علاقه ای به دمخور شدن با کسی را ندارد .می خواهد همیشه درعالم خود تنها باشد. نه باکسی کاری دارد ونه می خواهد کسی با اوکاری داشته باشد.
7- فردی که هنگام دست دادن شما را به عقب هل می دهد :
چنین فردی تنهایی را ترجیح می دهد. دوست دارد درتنهایی خویش باشد وکسی باوی کاری نداشته باشد. چنین شخصی به راحتی می تواند رهبری گروهی را به عهده بگیرد،اما تمام کارها را به شیوه موردعلاقه خودانجام می دهد.
8- فردی که به هنگام دست دادن ،دست شما رابیشتر ازحد معمول نگه می دارد :
چنین شخصی خیلی علاقه به دوست پیداکردن دارد .دوست دارد که دیگران به اوتوجه داشته باشند وبه اوکمک کنند.
9- فردی که به هنگام دست دادن چند باردست شما را بالا وپایین می برد:
اوفردی است که به سرعت رابطه دوستانه با دیگران برقرار می کند سعی می کند درجمع نقطه مرکزی باشد ،به همین دلیل با میل ، رهبری جمع را به عهده می گیرد .چنین شخصی ازخود انتظار زیاد داشته وسعی می کند زندگی خوب ومرفهی داشته باشد.
10- فردی که فقط دست شما را لمس می کند و خیلی زود دست خود را پس می کشد :
این شخص خیلی محتاط است وکسی را زود به درون دل خود راه نمی دهد. دوست دارد درعالم خود باشد واحتیاج خاصی به ایجاد رابطه با دیگران ندارد آثار احساس گناه و عذاب وجدان ، دراین شخص بسیار قوی است .
به اعتقاد فروید که در پزشکی آموزش دیده بود انگیزش توسط نیروهای فیزیولوژیکی تنظیم میشود. از نظر وی بدن انسان یک سیستم انرژی پیچیده است که برای افزایش و کاهش دادن انرژیاش در رفتار سازمان یافته است. مثلا با خوردن و نفس کشیدن بدن انرژی جسمانیاش را افزایش میدهد، با کار کردن و بازی آن را کاهش میدهد. به علاوه بدن انرژی روانی (ذهنی) را نیز تنظیم میکند. ذهن برای انجام کارکردهایش (تفکر ، یادآوری و غیره) به انرژی روانی نیاز دارد و انرژی روانی خود را از انرژی جسمانی بدن بدست میآورد. بنابراین در نظر فروید نیروهای بدنی انرژی جسمانی و روانی هر دو را فراهم میآورد.
غریزه نیروی محرک اصلی برای انرژی جسمانی و روانی در نظریه انگیزش فروید است. غریزه نیرویی با منشا زیستی است که از درون ارگانیزم سرچشمه میگیرد و به ذهن رسوخ میکند. بنابراین کل انگیزش از هسته نیازهای بدنی غریزی ناشی میشود. لازم است دقیقا روشن شود که منظور فروید از اصطلاح غریزه که به زبان آلمانی Trieb است، چیست. شاید یک نیاز اصطلاح بهتری به جای غریزه باشد. بنابراین غریزه صرفا به معنی محرکی با منشا فیزیولوژیکی است، نیرویی است که از کمبود در اندام بدنی ناشی میشود و به صورت بالقوه یک حالت روانی را فعال میسازد.
برای فروید به همان تعداد که نیازهای جسمانی مختلف وجود دارند غرایز متعددی موجود هستند که قادرند بر ذهن تاثیر بگذارند. برخی از نیازهای بدنی آشکارتر نیازهای غذا ، آب و خواب هستند. ولی فروید نیازهای مختلف بسیار زیاد بدنی دیگری را نیز شناسایی کرد. وی به جای اینکه غرایز جسمانی را طبقه بندی نموده و فهرستی از آنها تهیه کند دو طبقه کلی را مورد تاکید قرار داد، غرایز زندگی و غرایز مرگ.
اولین طبقه غرایز یعنی اروس که غرایز زندگی هستند سادهتر از غرایز دیگر توصیف شدهاند. اروس زندگی را حفظ میکند و بقای فردی و اجتماعی را تضمین میکند. بنابراین غرایزی که مربوط به غذا ، آب ، هوا ، خواب ، تنظیم درجه حرارت ، تسکین درد و نظیر آن هستند همگی به زندگی و بقای فرد کمک میکنند. غرایز مربوط به میل جنسی ، مهرورزی و پیوند جویی به زندگی و بقای گونه کمک کرده بر تولید مثل تاکید دارند که فروید آن را از چارلز داروین اقتباس کرد.
غرایز مرگ فرد را به سوی استراحت و صرفه جویی انرژی و به سمت آرامش جسمانی ثابت میکشانند. آرامش کامل و نه عدم تعادل یا اختلال جسمانی فقط میتواند از طریق استراحت کامل بدست آید که همان مرگ است. فروید هنگام بحث درباره غرایز مرگ بیشتر بر پرخاشگری تاکید داشت. پرخاشگری بخصوص فرد را وادار به نابود ساختن و کشتن میکند و در هشیاری به صورت تمایل به انجام چنین کاری نمایان میشود.
این سائقهای غریزی با منشا جسمانی انرژی برانگیزنده رفتار را فراهم میکنند ولی تجربه و نه خود سائقها ساختاری را فراهم میآورد که انرژیهایی چون پرخاشگری را به شیوههای مناسب اجتماعی و سازگارانه هدایت میکند. بنابراین سائقهای غریزی برای رفتار انرژی فر اهم میکنند در حالی که شخصیت به آن جهت میدهد.
تقسیم بندی زندگی روانی به هشیار و ناهشیار فرضی بنیادی است که روانکاوی بر آن قرار دارد. فروید این نظر را که هشیاری اساس زندگی روانی است رد کرد و از این رو شخصیت انسان را به سه بخش تقسیبم نمود: هشیار ، نیمه شیار و ناهشیار. هشیاری تمام افکار ، احساسها ، خاطرهها و تجربههایی را که شخص در هر لحظه معین از آن آگاه است شامل میشود. محتوای هشیاری شامل هر چیزی است که مورد توجه فوری شخص قرار گرفته و از نظر انگیزش نسبتا بیاهمیت است. نیمه هشیار تمام افکار ، احساسها که در لحظه خاص در هشیاری موجود نیستند ولی با تلاش جزئی میتوانند وارد هشیاری شوند انبار میکند.
مثلا شما درباره اسامی افرادی که در اتاق هستند آگاهید ولی فعلا درباره آنها فکر نمیکنید. گستردهترین و مهمترین مولفه انگیزشی شخصیت انسان از دیدگاه فروید ناهشیار است. ناهشیار مخزن غیر قابل مشاهده تکانههای غریزی ، تجربههای سرکوب شده، خاطرات کودکی و امیال نیرومند ولی ارضا نشده است. این مخزن روانی غرایز و تکانهها برای درک نقطه نظر روانکاوی پویایی انگیزش انسان اساسی است. از دیدگاه فروید با تجلیل رویا ، آزمونهای فرافکن ، خطاها و لغزشهای زبانی ، هیپنوتیزم و شوخی میتوان به محتوای ناهشیاری دست یافت.
کمک فروید به مطالعه انگیزش انسان علیرغم جذابیت آْن حداقل در معرض چند انتقاد اساسی قرار گرفته است. مهمترین انتقاد از فروید آن است که بسیاری از مفاهیم نظری وی از نظر علل آزمون پذیر نیستند. مثلا امکان اینکه بتوان به صورت تجربی وجود غرایز مرگ و زندگی را در انسانها آزمایش کرد وجود ندارد. دومین انتقاد از فروید آن است که بسیاری از مفاهیم انگیزشی او از مورد پژوهی افراد بیمار بدست آمدهاند. فرض کردن اینکه پویایی انگیزشی تعداد اندکی از افراد بالغ اروپایی که در اولین سال های 1900 روان درمانی شدهاند بیانگر پویایی انگیزشی انسان در کل است دشوار به نظر میرسد.
سومین انتقاد این است که فروید تاکید زیادی بر استعداد زیستی ، تجربههای کودکی، امیال غریزی و جنبههای بدبینانه شخصیت فرد داشت. منتقدان فرویدی اغلب خاطرنشان میسازند که تجربههای بزرگسالی به اندازه تجربه کودکی بااهمیت هستند و تاثیرات اجتماعی و فرهنگی به اندازه زیست شناسی انگیزههای ما را شکل میدهند و نظر خوش بینانه درباره شخصیت به اندازه نظر بدبینانه معایب زیادی برای عرضه دارد. به علاوه در حالی که میل جنسی و پرخاشگری انگیزههای مهم انسان هستند انگیزههای مهم دیگری نظیر کنجکاوی وجود دارند که نمیتوان صرفا آنها را به این دو کاهش داد.
حیدر بابا دنیا یالان دنیادی سلیماندان نوحدان قالان دنیادی اوغول دوغان درده سالان دنیادی هرکیمسیه هر نه وئریب آلیبدی
افلاطوندان بیر قوری اود قالیبدی
حیدر بابا یولوم سنن کج اولدی عمروم کچدی گلممه دیم گج اولدی هئچ بیلمه دیم گوزللرون نج اولدی بیلمزدیم دنگه لروار دونوم وار
ایتگین لیک وار آیرلیق وار ئولوم وار
حیدر بابا یار - یولداشلار دوندولر بیر - بیر منی چولده قویوب چوندولر چشمه لریم چراغلاریم سوندولر یامان یئرده گون دوندی آخشام اولدیبابا ،
دنیا منه خرابه شام اولدی
ایلدیریملار شاخاندا سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله
بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا نوْروز گوْلى ، قارچیچکى ، چیخاندا آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون
دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون
حیدربابا ، گوْن دالووى داغلاسین ! اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین ! اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین! یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا
بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا
گفت امیر المؤمنین با آن جوان که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی بر روی من نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهر حق شد و نیمی هوا شرکت اندر کار حق نبود روا
تو نگاریده ی کف مولیستی آن ِ حقی، کرده ی من نیستی
نقش حق را هم به امر حق شکن بر زجاجه ی دوست، سنگ دوست زن
گبر این بشنید و نوری شد پدید در دل او، تا که زُنارش بُرید
گفت من تخم جفا می کاشتم من ترا نوعی دگر پنداشتم
تو ترازوی احد خو بوده ای بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
تو تبار و اصل و خویشم بوده ای تو فروغ شمع کیشم بوده ای
من غلام آن چراغ شمع خو که چراغت روشنی پذرفت از او
من غلام موج آن دریای نور که چنین گوهر در آرد در ظهور
عرضه کن بر من شهادت را که من مر ترا دیدم سرافراز زمن
قرب پنجَه کس ز خویش و قوم او عاشقانه سوی دین کردند رو
او به تیغ حلم چندین خلق را وا خرید از تیغ چندین حلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
الهی به مستان میخانه ات به عقل آفرینان دیوانه ات
به خم خانه وحدتم راه ده دل زنده و جان آگاه ده
میی ده که چون ریزیش در سبو بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند بدن را فروزان تر از دل کند
از آن می که چون چشمت افتد بر آن توانی در آن دید حق را عیان
از آن می که چون عکسش افتد در آب بر آن آب تبخال افتد حباب
از آن می که گر شب ببیند خزاب چو روز از دلش سر زند آفتاب
از آن می که چون شیشه بر لب زند لب شیشه تبخاله از لب زند
میی سر به سر مایه عقل و هوش میی بی خم و شیشه در ذوق و جوش
بیا ساقیا می به گردش درآر که دلتنگم از گردش روزگار
میی بس فروزانتر از شمع روز می و ساقی و باده و جام سوز
میی کو مرا وارهاند زمن از این و از آن و ز ما و ز من
میی راکه باشد در او این صفت نباشد به غیر از می معرفت
تو در حلقه می پرستان در آی که چیزی نبینی به غیر از خدای