کمالو مجید
افکار از چنان قدرتی برخوردارند که میتوانند سازنده یا ویرانگر باشند، بنابراین باید به خود و فرزندانمان بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیتها و کامیابیهای بزرگی دست یابیم.
1- نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و خود را خوب، توانا و با ارزش بدانیم.
2- لیستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم و راههای تقویت آنها را بیابیم و تجربه کنیم.
3- لیستی از افکار منفی خود در طی روز تهیه و سعی کنیم برای هر فکر منفی یک فکر مثبت معادل بیابیم تا به کمک آن بتوانیم با افکار منفی مقابله کنیم.
4- سعی کنیم در گفتار و برخوردهای روزانه از کلمات و جملات مثبت استفاده کنیم، مثلاً در ملاقات با دیگران بجای استفاده از کلمه «خسته نباشید» که دارای بار منفی و القای حس خستگی است، بگوییم «خدا قوت»، «شاد باشید» و یا «پر انرژی باشید»
5- افکار خود را متوجه خوبیها و جنبههای مثبت زندگی کنیم تا به مرور مثبتنگر شویم.
6- با خوشبینی سعی کنیم، دستوراتی به ذهن خود بدهیم که اندیشههای جدید مثبت شکل گیرند.
7- هر روز صبح که از خواب بر میخیزیم با نگاه کردن به منظره ی یک تابلوی نقاشی زیبا و یا اسماءالله روز خود را با نشاط و خوشبینی آغاز کنیم.
8- از افراد منفینگر یا موقعیتهایی که باعث ایجاد افکار ناخوشایند و منفی میشوند دوری و یا سعی کنیم کمتر با آنها برخورد داشته باشیم.
9- به مشکلات به عنوان محکی برای ارزیابی تواناییهای خود نگاه کنیم و هرگز نتیجه ی بدی را پیشبینی نکنیم، زیرا مشکلات فقط به اندازهای مهم هستند که ما آنها را مهم میپنداریم.
10- به لحظات و خاطرات زیبا و دوست داشتنی گذشته ی خود فکرکرده و سعی کنیم آنها را تکرار نماییم.
11- از تردید و دودلی دوری کرده و کارها را با جدیّت دنبال کنیم.
12- به ندای منفی درونی خود و تلقینهای مخرب و نگران کنندهی دیگران بیتوجه باشیم و سعی کنیم عکس آنها را انجام دهیم.
14- از میان اهداف خود هدفی را انتخاب کنیم که امید بیشتری به موفقیت آن داریم و در تلاش برای تحقق آن، به فکر تأیید یا تکذیب دیگران نباشیم.
15- در توصیف احوال و زندگی خود از کلمات مثبت استفاده کنیم.
16- در تعریف از افراد خانواده یا دوستان از کلمات مثبت و روحیه بخش استفاده کنیم (فلانی شخص بسیار شریف و بزرگواری است.)
17- از چشم و همچشمی و حسادت که باعث ایجاد افکار منفی میشود دوری و سعی کنیم روش زندگی خود را خودمان انتخاب کنیم.
18- هرگز شعار خواستن، توانستن است را فراموش نکنیم و بدانیم که در سایه ی سعی و تلاش به آنچه بخواهیم میرسیم.
19- قدر لحظات زندگی را بدانیم و از آنها به خوبی استفاده کنیم، زیرا هرگز تکرار نخواهد شد.
20- برای تغییر اوضاع و شرایط نامساعد اقدام کنیم و مطمئن باشیم که میتوانیم آنها را از بین ببریم.
21- از خود انتظار بیش از حد نداشته باشیم و خود را همه فن حریف ندانیم، به عبارت دیگر از کمال گرایی مطلق که باعث اضطراب و احساس عجز و ناتوانی میشود خودداری کنیم.
22- خود را از قید و بندهای آزاردهنده رها ساخته و ساده زندگی کنیم تا فکر و خیال آسودهای داشته باشیم.
23- از انزوا و گوشهگیری که باعث ایجاد افکار منفی میشود دوری کرده و اوقات خود را در جمع خانواده، فامیل و دوستان سپری کنیم.
24- هر وقت احساس کردیم که افکار منفی سراغمان آمده است، وضعیت خود را تغییر دهیم و به کاری سرگرم شویم.
25- ممکن است هنگام خواب در رختخواب افکار منفی به سراغمان بیاید، تا خسته نشدهایم به رختخواب نرویم.
26- هرگز به هیچ وجه خود را بدبخت، ناتوان و درمانده احساس نکنیم.
27- اعتماد به نفس خود را در هر شرایطی حفظ کنیم و هرگز به دیگران اجازه ندهیم که آن را متزلزل کنند. باید متوجه باشیم که اعتماد به نفس کلید خلق تفکر مثبت است.
28- خندیدن را فراموش نکنیم. خندیدن باعث میشود تا افکار ناراحت کننده و منفی جای خود را به افکار مثبت و شاد بدهند.
29-اجرای راهکارهای تقویت مثبت هیچ هزینهای ندارند و به سن و سال افراد نیز مربوط نمیشوند. فقط باید این شعار را فراموش نکنیم:
« اگر افکارمان را کنترل کنیم، زندگیمان متحول میشود »
تئله تئله دوزدوم، من گوللری
باخا باخا یولارا،آختارارام سنی من
شیرینسوزوم،گلمدین، ایکی گوزوم گلمدین
کونول وریب سئودییئم، هاردا قالدین گلمدین؟
گلــــــــــــــــــــــــــمدین،گلــــــــــــــــــــــمدین
ایلک باهارگلدی،دورنالار گلدی،تکجه سن گلیب چیخمادین هارداقالمیسان؟
ازل گوندن ره عشقه دوشوب من بیر بلا گوردوم،
اوزومنن غیر اوشاقیبلایه مبتلا گوردوم،
دولاندیم عالمی بیریاری همدم گورمدیم بیلاهی،
جفا سین چکدیمیارین اوزومه مبتلا گوردوم
سن سیز کونلومائوی، یار، اوتلانار
تئز گل قلبیمدوزمور،یار هجرانا
باخا باخا یولارا،آختاریرام سنی من
شیرین سوزومگلمدین، ایکی گوزوم گلمدین
کونول وریب سئودییمهاردا قالدین گلمدین
گلــــــــــــــــــــمدین،گلـــــــــــــــــــمدین
ایلک باهار گلدی،دورنالار گلدی ،تکجه سن گلیب چیخمادین، هاردا قالمیسان؟
همان جوان معترض گفت:” بله! پیرمرد مست و شرابخواره ای است که زن و فرزندش را در زلزله ده سال پیش از دست داده است و از آن روز دشمن کائنات شده است و ناشناختنی را قبول ندارد.”
شیوانا تبسمی کرد و گفت:” مرا نزد او ببرید! باران این دهکده در دست اوست!” جمعیت متعجب پشت سر شیوانا به سمت خرابه ای که پیرمرد دشمن ناشناختنی در آن می زیست رفتند. در چند قدمی خرابه پیرمرد ژولیده ای را دیدند که روی زمین خاکی نشسته و با بغض به آسمان خیره شده است.
شیوانا به نزد او شتافت و کنارش نشست و از او پرسید:” آسمان منتظر است تا فقط درخواست تو به سوی او ارسال شود. چرا لب به دعا باز نمی کنی!؟” پیرمرد لبخند تلخی زد و گفت:” همین آسمان روزی با خراب کردن این خرابه بر سر زن و فرزندانم مرا به خاک سیاه نشاند. تو چه می گویی!؟”شیوانا دست به پشت پیرمرد زد و گفت:” قبول دارم که مردم دهکده در این ده سال با تنها گذاشتن تو و واگذاشتن تو به حال خودت ، خویش را مستحق قحطی و خشکسالی نموده اند. اما عزت تو در این سرزمین نزد همه ، حتی از من شیوانا، هم بیشتر است. به خاطر کودکان و زنانی که از تشنگی و قحطی در عذابند، ناز کشیدن ناشناختنی را قبول کن و درخواستی به سوی بارگاهش روانه ساز! “
پیرمرد اشک در چشمانش حلقه زد و رو به آسمان کرد و خطاب به ناشناختنی گفت:”فکر نکن همیشه منت تو را می کشم! هنوز هم از تو گله مندم! اما از تو می خواهم به خاطر زنان و کودکان گرسنه این سرزمین ابرهایت را به سوی این دهکده روانه کن!” می گویند هنوز کلام پیرمرد تمام نشده بود که در آسمان رعد و برقی ظاهر شد و قطرات باران باریدن گرفتند. شیوانا زیر بغل پیرمرد را گرفت و او را به زیر سقفی برد و خطاب به جمعیت متعجب و حیران و شرمزده گفت:” دلیل قحطی این دهکده را فهمیدید! در این سالهای باقیمانده سعی کنید. قدر این پیرمرد و بقیه آسیب دیدگان زمین لرزه را بدانید. او برکت روستای شماست. سعی کنید تا می توانید او را زنده نگه دارید.” سپس از کنار پیرمرد برخاست و به سوی جوانی که در صحرا به او اعتراض کرده بود رفت و در گوشش زمزمه کرد:” صحنه ای که دیدی اسمش معرفت است. من به شاگردانم این را آموزش می دهم!”
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
· سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد
· اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید
· ما زمان را تلف نمی کنیم، زمان است که ما را تلف می کند
· افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
· کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم
· کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
· انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند
· همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
· تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است
· دشوارترین قدم، همان قدم اول است
· عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
· آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
· وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
· در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش
· امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
· برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
· امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم
· آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند
· هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود
· اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
· کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریح بیابند، دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می کنند
· صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست
· وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند
· کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
· کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند
· بهتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی
· هرگاه مشکلی را مطرح می کنید، برای رفع آن هم راه حلی پیشنهاد کنید
· آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید
· اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید
· خداوند به هر پرندهای دانهای میدهد، ولی آن را داخل لانهاش نمیاندازد
· از لجاجت بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است
· انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است
· هرکه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد
· کسی که به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است
· اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت
· اینکه ما گمان میکنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم
یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند:
از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند.
همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند…
وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند!
وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد…
وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود…
وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد، کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود!!!
روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند، بیاورند و وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد، سه وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند…!!!
شما کیسه خود را چگونه پر می کنید …؟
آیامیدانید استفاده ازواژه "حرف مفت" از چه زمانی درفارسی رایج شد؟
وقتی ناصر الدین شاه دستگاه تلگراف را به ایران آورد و در تهران نخستین تلگرافخانه افتتاح شد مردم به این دستگاه تازه بیاعتماد بودند، برای همین، سلطان صاحبقران اجازه داد که مردم چند روزی پیامهای خود را رایگان به شهرهای دیگر بفرستند.
وزیر تلگراف استدلال کرده بود که ایرانیها ضربالمثلی دارند که میگوید: «مفت باشد، کوفت باشد.»
یعنی هر چه که مفت باشد مردم از آن استقبال میکنند.
همینطور هم شد. مردم کم کم و با ترس برای فرستادن پیامهایشان راهی تلگرافخانه شدند.
دولت وقت، چند روزی را به این منوال گذراند و وقتی که تلگرافخانه جا افتاد و دیگر کسی تلگرافخانه را به شعبده و جادو مرتبط نکرد مخبرالدوله دستور داد بر سر در تلگرافخانه نوشتند:
«از امروز حرف مفت قبول نمی شود».
می گویند حرف مفت از آن زمان به زبان فارسی راه پیدا کرد !
اختلال شخصیت وابسته
بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته (Dependent Personality Disorder)، نیازهای خود را تحتالشعاع نیازهای سرگردان قرار می دهند، مسئولیتهای مهم زندگی خود را به گردن دیگران می اندازند، به خود مطمئن نیستند و اگر مدت کوتاهی تنها بمانند، احساس نگرانی و ناراحتی می کنند.
مشخصه اختلال شخصیت وابسته، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطه پذیری به صورت الگویی نافذ و فراگیر است. افراد مبتلا به این اختلال از تصمیم گیری عاجزند، مگر آن که با دیگران زیاد مشورت کرده و کاملا مطمئن باشند. آن ها از موقعیت های مسئولیتآور پرهیز می کنند و اگر از آن ها خواسته شود که نقش مدیر را در جایی به عهده بگیرند، مضطرب می شوند و ترجیح می دهند تحت سلطه باشند.
انجام تکالیفی را که مربوط به خودشان است دشوار می یابند، اما اگر قرار باشد آن تکالیف را برای کسی دیگر انجام دهند مداومت در آن ها کاری برایشان ندارد. این گونه بیماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان می خواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند به او دلبسته شوند و همین دلبستگی، روابط آن ها را خدشه دار می سازد.
اگر بخواهیم درباره مهم ترین خصیصه های این افراد صحبت کنیم به چه نکاتی می توان اشاره کرد؟
مهم ترین خصیصه "اختلال شخصیت وابسته" نداشتن اعتماد به نفس، وابستگی کامل به دیگران، رفتار تسلیم جویانه، کمرویی، تردید و پرهیز از پذیرش مسئولیت است. نیاز بیش از حد شخصیت وابسته به اینکه تحت حمایت و مراقبت قرار گیرد، سبب می شود تسلط دیگران و اجحاف و بد رفتاری آنان را بپذیرد. ترس این افراد از جدایی موجب می شود رفتاری تسلیم جویانه و حقارت آمیز در برابر دیگران در پیش گیرند. فرد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، خود را بدون کمک دیگران کاملا بی پناه و ناتوان می پندارد، در نتیجه می کوشد که با رفتارهای حقیرانه و چاپلوسانه، حمایت و مراقبت دیگران را کسب کند.
این رفتارها از ابتدای جوانی و در زمینه های گوناگون بروز می یابد. شخصیت وابسته در تصمیم گیریهای معمولی روزانه هم، دچار مشکل است. این افراد هیچ گاه کاری را خودشان شروع نمی کنند و منتظر می مانند دیگران آغازگر کار باشند و حتی درباره مسایل کاملا شخصی از دیگران می خواهند برایشان تصمیم بگیرند و مسئولیت را بر عهده آن ها می گذارند، بنابراین دیگران برای این افراد تعیین می کنند که آنان چه کاری باید انجام دهند یا چه کاری نباید انجام دهند.
با این توضیحات "گفتن نه" برای افراد با شخصیت وابسته نیز خیلی دشوار است؟
این افراد به دلیل این که می ترسند حمایت یا تاثیر دیگران را از دست بدهند قادر به گفتن "نه" نیستند و نمی توانند مخالفت خود را با نظر دیگران بیان کنند.
این افراد می ترسند کاری را به تنهایی انجام دهند و برای خرید، رفتن به مطب پزشک، رفتن به مدرسه فرزند باید فرد دیگری آنان را همراهی کند. چنین افرادی جرات و جسارت ندارند یا به خود حق نمی دهند نسبت به دیگران به ویژه افرادی که به آنها تکیه دارند، خشمگین شوند زیرا همواره می ترسند حمایت و اتکای این افراد را از دست دهند، در نتیجه مورد ظلم و بدرفتاری از سوی دیگران قرار می گیرند و با اینکه ناراحت اند وخودخوری می کنند، ولی لام تا کام حرفی نمی زنند.
هنگامی که در جمع، موضوعی مطرح می شود که این افراد اطلاعات خوبی از آن داشته باشند، سخنی نمی گویند و منتظر می مانند تا دیگران اظهارنظر کنند، زیرا به عنوان یک اصل پذیرفته اند که دیگران در هر موردی بهتر و مطلع تر از آنان هستند. در واقع این افراد اعتقاد پیدا کردهاند که برای آغاز، ادامه یا پایان هر کاری محتاج به کمک دیگران هستند، چه این کار رسیدگی به کودک شان باشد یا تهیه گزارش برای رییس اداره. آنان این گونه باور دارند که از کارکرد مستقل ناتوان هستند و خود را به صورت افرادی نیازمند به یاری همیشگی دیگران می پندارند و در عین حال احتمال دارد که اگر به این افراد اطمینان دهیم فرد دیگری، کارشان را سرپرستی یا تایید می کند، به خوبی از عهده انجام کار برآیند.
بنابراین افراد وابسته هیچ گاه به موفقیتی در زندگیشان دست نمی یابند.
این افراد تصور می کنند که هر پیشرفت یا موفقیتی موجب طرد شدن آنان از سوی دیگران می شود. شخصیت وابسته برای حل مشکلات خود همیشه به دیگران اتکا دارد و در نتیجه مهارتهایی را که لازمه یک زندگی مستقل است، نمی آموزد و به این ترتیب سبب تداوم وابستگی خود می شود.
فرد وابسته می خواهد روابط خود را با دیگران به هر قیمتی حفظ کند، بنابراین ناچار به تحمل انواع حقارت ها می شود و پیوندهای او با دیگران نامتعادل و مخدوش است. این فرد بدون آن که هدف والایی داشته باشند تنها به منظور حفظ رابطه خود با دیگری ممکن است دست به فداکاری بزند و بدرفتاریهای لفظی و جسمی را تحمل کند. اگر تنها بماند، به علت ترس شدید و غیر واقعی در مورد ناتوانی از مراقبت خود، احساس ناراحتی و درماندگی می کند. در برخی موارد خود را تنها به این دلیل که تنها نماند وابسته می کند، در حالی که از بودن با دیگران هیچ لذتی نمی برد. هنگامی که رابطه نزدیک او با دیگران به پایان برسد،( مثلا در اثر مرگ آن فرد یا قطع رابطه از سوی افراد)، شخصیت وابسته به سرعت در جستجوی رابطه با دیگری برمی آید تا مراقبت و حمایتی که نیاز دارد فراهم کند.
چنین تفکری موجب می شود تا این افراد بدون بررسی و دقت، خود را به فرد دیگری وابسته کنند، بهطور مثال مرد وابسته ای که زنش تحمل رفتارهای او را نداشته و از وی جدا شده است، بلافاصله با نخستین زنی که به تقاضای ازدواج او پاسخ مثبت دهد، ازدواج می کند. این افراد نسبت به خود، دیدگاهی منفی و بدبینانه دارند. توانایی های خود و حتی آنچه را که مالک هستند ناچیز می شمارند، ممکن است همیشه در خلوت و در جمع خود را نادان فرض کنند.
هر گونه انتقاد و پذیرفته نشدن از سوی دیگران را دلیلی محکم بر بی ارزش بودن خود تلقی کنند، و اعتماد به نفسشان کمتر می شود. در شغلی که نیاز به تصمیم گیری مستقل دارد، قادر به فعالیت نیستند. هنگام تصمیم گیری، مضطرب می شوند و از موقعیت های مستلزم مسئولیت، هراس دارند. روابط اجتماعی آنها محدود به افرادی می شود که به آن ها وابسته اند. افسردگی و اضطراب در این افراد شیوع دارد.
درمان این افراد بر اساس روان درمانی و دارو درمانی است.
روان درمانی بینش گرا، بیمار را قادر می سازد که زمینه رفتار خود و چگونگی شکل گیری آن را دریابد. بیمار با حمایت پزشک می تواند نسبت به قبل مستقل تر، پرجرات تر و متکی تر به خود شود. البته باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که اگر پزشک، بیمار را به تغییر در روابطش تشویق کند، ممکن است بیمار مضطرب شود و بین پذیرفتن آن چه بهتر است انجام دهد و پذیرش وضعیت جاری سردرگم بماند و امکان دارد حتی با قطع درمان، رابطه بیمارگونه و وابسته خود را ادامه دهد.
رفتاردرمانی، درمان جرات آموزی، خانواده درمانی و گروه درمانی با نتایج موفقیتآمیز در بسیاری از موارد به کار رفته است.