سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
خداوند ـ عزّوجلّ ـ به داوود علیه السلام وحی کرد :«ای داوود ! به من شادمان باش و از یادم لذّت ببر و با مناجات من متنعّم شو که به زودی، خانه را از فاسقانْ خواهم پرداخت ولعنت خود را بر ظالمان قرار خواهم داد» . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: شنبه 04 تیر 14

 

 

مرد زاهدی که در کوهستان زندگی میکرد؛ کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند.

سنگ زیبایی درون چشمه دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.

در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی با حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نانی بیرون آود و به او داد.

مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگهای گرانبهای درون خورجین افتاد.

نگاهی به زاهد کرد و گفت: آیا آن سنگ را به من میدهی؟ زاهد بی درنگ سنگ را در آورد و به او داد.

مسافر از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید.

او میدانست سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن میتواند تا آخر عمر در فاه زندگی کند؛ بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.

چند روز بعد؛ همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت: من خیلی فکر کردم؛ تو با اینکه میدانستی این سنگ چقدر گرانبهاست؛ خیلی راحت آن را به من هدیه کردی.

بعد دست در جیبش کرد و سنگ را در آورد و گفت: من این سنگ را به تو باز میگردانم ولی در عوض چیز گرانبها تری از تو میخوام!

به من یاد بده که چگونه میتوانم مثل تو باشم

 


 نوشته شده توسط مجید کمالو در سه شنبه 90/3/31 و ساعت 8:53 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 130
مجموع بازدیدها: 249400
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه