[ و او را از توحید و عدل پرسیدند ، فرمود : ] توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 04 تیر 15

در پشت چار چرخه فرسوده ای، کسی
خطی نوشته بود:
«من گشته ام، نبود!
تو دیگر نگرد، نـیـسـت!
»
این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.

چون دوست در برابر خود می نشاندمش
تا عرصه بگوی و مگو می کشاندمش،

- در جستجوی آب حیاتی؛ در بیکران این ظلمت آیا؟
در آرزوی رحم، عدالت، دنبال عـشـق؟
دوسـت ؟
...
ما نیز گشته ایم
«و آن شیخ با چراغ همی گشت... »
آیا تو نیز چون او «انسانت آرزوست؟»
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.

هرگز
«نگرد! نیست»
سزاوار مرد نیست ...


 نوشته شده توسط مجید کمالو در یکشنبه 90/4/12 و ساعت 11:28 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 177
بازدید دیروز: 225
مجموع بازدیدها: 249798
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه