کمالو مجید
با زمینه سرخ خون و حاشیههای کبود معصیت، با طرحهای گناه و نقش برجستههای ستم،
فرشتهها گریه میکنند و قالی آدم را میتکانند و دوباره با اندوه بر زمین پهنش میکنند.
رنگ در رنگ، گره در گره، نقش در نقش، قالی بزرگی است زندگی، که تو میبافی و من میبافم، همه بافندهایم، میبافیم و نقش میزنیم، میبافیم و رج به رج بالا میبریم، میبافیم و میگسترانیم.
دار این جهان را خدا برپا کرد، و خدا بود که فرمود: "ببافید"، و آدم نخستین گره را بر پود قالی زندگی زد.
و هر که آمد، گرهای تازه زد و رنگی ریخت و طرحی بافت و چنین شد که قالی آدمی رنگ رنگ شد، آمیزهای از زیبایی و نازیبایی، سایه روشنی از گناه و ثواب.
گره تو هم تا ابد بر این قالی خواهد ماند، طرح و نقشت نیز، و هزاران سال بعد، آدمیان بر فرشی خواهند زیست که گوشهای از آن را تو بافتهای.
کاش گوشهای را که سهم توست، زیباتر ببافی.