خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پُر خوابِ بیکار رادشمن می دارد . [امام کاظم علیه السلام]
 
امروز: یکشنبه 04 تیر 15

بی‌گاهان
به غربت
به زمانی که خود درنرسیده بود ــ
 
چنین زاده شدم در بیشه‌ی جانوران و سنگ،
و قلب‌ام
در خلأ
تپیدن آغاز کرد.
 
?
 
گهواره‌ی تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی‌پرنده و بی‌بهار.
 
نخستین سفرم بازآمدن بود از چشم‌اندازهای امیدفرسای ماسه و خار،
بی‌آنکه با نخستین قدم‌های ناآزموده‌ی نوپاییِ خویش به راهی دور رفته باشم.
 
نخستین سفرم
بازآمدن بود.
 
?
 
دوردست
امیدی نمی‌آموخت.
لرزان
      بر پاهای نو راه
                        رو در افقِ سوزان ایستادم.
دریافتم که بشارتی نیست
چرا که سرابی در میانه بود.
 
?
 
دوردست امیدی نمی‌آموخت.
دانستم که بشارتی نیست:
این بی‌کرانه
              زندانی چندان عظیم بود
                                            که روح
از شرمِ ناتوانی
در اشک
          پنهان می‌شد.

احمد شاملو


 نوشته شده توسط مجید کمالو در سه شنبه 90/4/21 و ساعت 3:3 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 110
بازدید دیروز: 225
مجموع بازدیدها: 249731
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه