کمالو مجید
گُل بود و سبزه بود و سرودِ پرنـده بود
در آفتاب, گرمیِ شـــادی دهنده بود
بر آب و خاک, بادِ بــهشتی وزنده بود
در باغ بود کــاجی پر شاخ و سهمگین
دستی به یادگاری صـد سال پیش از این
بر آن درخت, نامِ دو دلــداه کَنده بود
پروانه و فریدون, صد سال پیش از این,
یک روز آمدند در این بــاغِ دلنشین؛
گُل بود و سبزه بود و دلِ تندِ فـروَدین:
می زد نسیم نرمک بر رویِ برکه چنگ
می گشت قویِ سیمین بر آبِ سیمرنگ
خورشید گَردِ زرین می ریخت بر زمین.
بر روی شاخه, مرغکِ خوشرنگ می سرود:
" بنگر! چگونه غنچه ی نازک دهان گشود!
گلشن جه رنگِ زیبــا دارد به تار و پود!
سرتاسر است هستیِ جاوید و نیست مرگ.
به به! چه دلرباست تماشایِ رقــصِ برگ!
به به! چه دلکش است سرودِ نسیم و رود! "
با سایه روی سبزه, گُــلِ تازه می نوشت:
" بنگر! چگونه رفته زمین, آمده بــهشت!
بنگر! چگونه آمده زیبـــا و رفته زشت!
هرگز به باختر نرود مــــــهرِ تابدار
دیگر ز تیره روزی, دور است روزگـــار
دیگر ز تیره بختی, پاک است ســرنوشت. "
پــروانه می نشست به هر جا و می پرید
زنـــبور, شیره از لبِِ گلبرگ می مکید
بر رویِ گــُل, نسیمِ دل انگیز می وزید
عکسِ درخـت را به دلِ آب می گسیخت
خرگوش می دوید و به سوراخ می گریخت
آنگاه می گـریخت ز سوراخ و می دوید
پـروانه و فریدون, صد سال پیش از این,
یک روز آمدند در این بــاغِ دلنشین.
گفتند: " نیست جایی زیباتر از زمـین! "
زیرا که سبزه بود و ســرودِ پرنده بود
در آفتاب, گــرمیِ شادی دهنده بود
بس دلنواز بود تماشایِ فـــروَدین...
امـروز, زیرِ شاخه ی این کـــاجِ سهمناک
پـــروانه و فـریدون گردیده اند خــاک
رخسارِ زردِ باغ, پُر از درد و رنـــج و باک
خورشید نیست... گرمیِ شادی دهنده نیست...
گُل نیست... سبزه نیست... سرودِ پرنده نیست.
از بادِ سخت, دامنِ دریاچه چــاک چــاک.
امّـا, هنوز بر تنه ی کـــاجِ سالدار
نامِ دو یارِ دیرین مانده به یــادگار...
بالای کـــاج, تندر, در ابرِ اشکبار
می غرّد از تــهِ دل: " ای تیره آسمان!
جز نام, چیزِ دیگر مانَـد در این جهان؟
یا نـام نیز می رود از یــادِ روزگار؟ "