کمالو مجید
من آن افتاده در موجم سفر را دوست می دارم
به دریا دل زدم ، اما ، اگر را دوست می دارم
نه دیگر جای من در ساحلی آرام خالی نیست
شدم مجنون بی پروا ، خطر را دوست می دارم
من اینجا دل خوشی دارم چو مردابی نمی پوسم
من این دیوانگی ِ بیشتر را دوست می دارم
نه پروا دارم از اینکه دوباره برنمی گردم
نه می ترسم چرا که درد سر را دوست می دارم
توگفتی بگذرم از تو منم اینگونه رفتم تا . . .
گذر کردم از این دنیا ، گذر را دوست می دارم
توگفتی برحذر باشم از عشقت تا که فرصت هست . . .
من از قلبم حذر کردم ، حذر را دوست می دارم
نه اینجا جای من بودو نه دریا جای آرامش
من این امواج از خود بی خبر را دوست می دارم
شدم از عشق تو یک تک درخت خشک پوسیده
تبر دادی به دستم من تبر را دوست می دارم . . .