کمالو مجید
"اهداف مشاوره عموما به رشد آموزش و پیشگیری از مشکلات مربوط است"
و " اهداف روان درمانگری معمولا ترمیم، سازگار کردن و درمان افراد است"
بین مشاوره و روان درمانگری تمایز قائل شد.
او همچنین درباره ی مراجعان و مشاوران پنج پیش فرض بیان نمود :
1) مراجعان مشاوره به عنوان بیمار روانی در نظر گرفته نمی شوند،
بلکه آنها افرادی هستند که می تواننداهدافشان را انتخاب کنند،
تصمیم بگیرند و معمولا در مورد رفتار و رشد آینده ی خود احساس مسئولیت می کنند.
2) مشاوره بر حال و آینده تمرکز دارد.
3) مراجع، مراجع است نه بیمار. مشاور مظهر قدرت نیست بلکه برای مراجع
در دست یابی به اهداف معین شده فی ما بین نقش معلم و شریک را دارد.
4) مشاور از لحاظ اخلاقی، خنثی یا فاقد اصول اخلاقی نیست بلکه ارزش ها،
احساسات و معیارهای خود را دارد. با وجود این او سعی نمی کند این ارزش ها
را به مراجع تلقین کند و همچنین، آنها را از مراجع پنهان نمی کند.
5)مشاور فراتر از دادن بینش،توجه خاصی به تغییر دادن رفتارها دارد.
بایستی مشاوره و روان درمانی را روی یک "پیوستار" در نظر بگیریم.
نظریه پردازان گوناگونی این مفهوم پیوستاری از مشاوره تا روان درمانی
را مورد بررسی قرار داده اند.
برامر و شوستروم (1982م) در عین حال که به تداخل این زمینه
فعالیت ها(مشاوره و روان درمانی) اذعان دارند،
مشاوره را در کل با خصوصیات " آموزشی،شغلی،حمایتی،موقعیتی،حل کننده مشکلات،
مرتیط با هوشیاری ذهنی،نرمال بودن، در زمان حال و کوتاه مدت بودن " مشخص می کنند.
و روان درمانی را با اصطلاحاتی از قبیل "حمایتی(در موقعیتی بحرانی)،بازسازی کننده،
تأکید بر عمق تحلیلی،متمرکز بر گذشته،تأکید بر روان رنجوری(نوروتیک بودن) و سایر
مشکلات احساسی حاد افراد و بلند مدت بودن " تعریف می کردند.