کمالو مجید
با یک چشم باز زندگی را دیدیم و با چشم بسته ای دیگر رؤیای مرگ را تجربه کردیم .بر دوش عاطفه های کودکانه ای سوار شده ایم تا دیگر مفهوم تلخ زندگی را بالاتر از حد ادراک پلاستیکی نجوییم وقتی دستهای نیاز همیشهبی پاسخ باشند شاعر شدم تا عکس را این بار از خودم در این مزار آبادهی شهر بی تپش بگیرم هنوز خوشم با دو چشم عکس تو هنوز تکیه داده ام به قاب عکس تو