سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
توانگری خردمند، به حکمتش و عزّت او به قناعتش باشد . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: یکشنبه 04 فروردین 17

یک روز یک فقیری نالان و غمگین از خرابه ای رد می شد و کیسه ای که کمی گندم در آن بود بر دوش خود می کشید تا به کودکانش برساند و نانی از آن درست کنند شب را سیر بخوابند .

در راه با خود زمزمه کنان می گفت : ” خدایا این گره را از زندگی من بازکن ”

همچنان که این دعا را زیر لب می گذارند ناگهان گره کیسه اش باز شد و تمام گندم هایش بر روی زمین و درون سنگ و سوخال های خرابه ریخت.

عصبانی شد و به خدا گفت :” خدایا من گفتم گره ام زندگی را باز کن نه گره کیسه ام را ”

و با عصبانیت تمام مشغول به جمع کردن گندم از لای سنگ ها شد که ناگهان چشمش به کیسه ای پر از طلا افتاد. همانجا بر زمین افتاد و به درگاه خدا سجده کرد و از خدا به خاطر قضاوت عجولانه اش معذرت خواست.


 نوشته شده توسط مجید کمالو در شنبه 90/9/19 و ساعت 9:23 صبح | نظرات دیگران(بدون)
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 53
مجموع بازدیدها: 248298
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه