کمالو مجید
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی آب را کاین خاکیان را می خورند هم آب بر آتش زنم هم بادههاشان بشکنم
از شاه بیآغاز من پران شدم چون باز من تا جغد طوطیخوار را در دیر ویران بشکنم
زآغاز عهدی کردهام کاین جان فدای شه کنم بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز هم چون آصفم شمشیر و فرمان در کفم تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم