کمالو مجید
ای برادر عزیز چون تو بسی ست در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد روز گارست و هر دمش هوسی ست
عنکبوت زمانه تا چه تنید که عقابی شکسته ی مگسی ست
به حساب من و تو هم برسند که به دیوان ما حسابرسی ست
هر نفسی عشق می کشد ما را همچنین عاشقیم تا نفسی ست
کاروان از روش نخواهد ماند باز راه است و غلغل جرسی ست
آستین بر جهان برافشانم گر به دامان دوست دسترسی ست
تشنه ی نغمه های اوست جهان بلبل ما اگرچه در قفسی ست سایه بس کن که دردمند ونژند چون تو در بند روزگار بسی ست