بلاتشبیه و دور از جان؛ گذر در شبه خیابان های مصفای «باغ وحش ارم» آدمیزاد را به یاد اشل کوچکی از زندگی آدم ها می اندازد!
حیوانات بلند پروازی مثل عقاب در قفس های کوچک با سقف کوتاه حال خوبی ندارند و منزوی شده اند. حیوانات قدرت طلبی مثل شیرها هم در زندان تبدیل به موجوداتی غرغرو و پیر شده اند.
زندگی مثل زنبور در اطراف قفس شان وز وز می کند اما آنها بی انگیزه و سست اند. تنها ببر باغ وحش هم به حفظ سمت می کوشد و در ظاهر حفظ صلابت می کند.
برای بازدید کننده ها از پشت شیشه خط و نشان می کشد با این حال همه می دانند که ببر در قفس، چپ اش خالی است. ماهیت زیبای آهوها هم تغییر شکل داده. کثیف و ژولیده اند و دیگر رغبتی به زیبا ماندن ندارند!
در این میان شادترین قفس، قفس میمون هاست. شو اجرا می کنند و موز برمی دارند. فیل ها هم گرچه پشت شان مثل کویر ترک برداشته اما بی خیال اند و با خرطوم هایشان زمین را برای تکه های هندوانه جارو می کنند. خرگوش ها همچنان تولید مثل می کنند، خرس ها و شترها بی تفاوت و بدون پرسش، به خرس و شتر بودن ادامه می دهند...
اگر از بالا به این مجموعه نگاه کنیم آدم ها را در هیات حیوانات در قفس می بینیم. آن طور که پائولو کوئیلو در کتاب «برنده تنهاست» نوشت همه مان در تور زمان اسیر شده ایم. در این میان گویی قدرت طلب ها، بلند پرواز ها و زیباترها زودتر از بقیه با این گرفتاری رو به رو و از شوق زندگی خالی می شوند.
لسان الغیب می گوید: سخت می گیرد جهان، بر مردمان سخت کوش. شاید راه نجات آن باشد که قدری کم تر فکر کرد، کم تر جنگید، محاسبه و تقلا کرد و شاید باید زندگی را تنها بر فعل و فرآیند زندگی قدر دانست و زندگی کرد.