کمالو مجید
همان جوان معترض گفت:” بله! پیرمرد مست و شرابخواره ای است که زن و فرزندش را در زلزله ده سال پیش از دست داده است و از آن روز دشمن کائنات شده است و ناشناختنی را قبول ندارد.”
شیوانا تبسمی کرد و گفت:” مرا نزد او ببرید! باران این دهکده در دست اوست!” جمعیت متعجب پشت سر شیوانا به سمت خرابه ای که پیرمرد دشمن ناشناختنی در آن می زیست رفتند. در چند قدمی خرابه پیرمرد ژولیده ای را دیدند که روی زمین خاکی نشسته و با بغض به آسمان خیره شده است.
شیوانا به نزد او شتافت و کنارش نشست و از او پرسید:” آسمان منتظر است تا فقط درخواست تو به سوی او ارسال شود. چرا لب به دعا باز نمی کنی!؟” پیرمرد لبخند تلخی زد و گفت:” همین آسمان روزی با خراب کردن این خرابه بر سر زن و فرزندانم مرا به خاک سیاه نشاند. تو چه می گویی!؟”شیوانا دست به پشت پیرمرد زد و گفت:” قبول دارم که مردم دهکده در این ده سال با تنها گذاشتن تو و واگذاشتن تو به حال خودت ، خویش را مستحق قحطی و خشکسالی نموده اند. اما عزت تو در این سرزمین نزد همه ، حتی از من شیوانا، هم بیشتر است. به خاطر کودکان و زنانی که از تشنگی و قحطی در عذابند، ناز کشیدن ناشناختنی را قبول کن و درخواستی به سوی بارگاهش روانه ساز! “
پیرمرد اشک در چشمانش حلقه زد و رو به آسمان کرد و خطاب به ناشناختنی گفت:”فکر نکن همیشه منت تو را می کشم! هنوز هم از تو گله مندم! اما از تو می خواهم به خاطر زنان و کودکان گرسنه این سرزمین ابرهایت را به سوی این دهکده روانه کن!” می گویند هنوز کلام پیرمرد تمام نشده بود که در آسمان رعد و برقی ظاهر شد و قطرات باران باریدن گرفتند. شیوانا زیر بغل پیرمرد را گرفت و او را به زیر سقفی برد و خطاب به جمعیت متعجب و حیران و شرمزده گفت:” دلیل قحطی این دهکده را فهمیدید! در این سالهای باقیمانده سعی کنید. قدر این پیرمرد و بقیه آسیب دیدگان زمین لرزه را بدانید. او برکت روستای شماست. سعی کنید تا می توانید او را زنده نگه دارید.” سپس از کنار پیرمرد برخاست و به سوی جوانی که در صحرا به او اعتراض کرده بود رفت و در گوشش زمزمه کرد:” صحنه ای که دیدی اسمش معرفت است. من به شاگردانم این را آموزش می دهم!”
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
· سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد
· اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید
· ما زمان را تلف نمی کنیم، زمان است که ما را تلف می کند
· افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
· کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم
· کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
· انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند
· همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
· تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است
· دشوارترین قدم، همان قدم اول است
· عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
· آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
· وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
· در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش
· امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
· برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
· امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم
· آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند
· هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود
· اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
· کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریح بیابند، دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می کنند
· صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست
· وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند
· کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
· کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند
· بهتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی
· هرگاه مشکلی را مطرح می کنید، برای رفع آن هم راه حلی پیشنهاد کنید
· آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید
· اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید
· خداوند به هر پرندهای دانهای میدهد، ولی آن را داخل لانهاش نمیاندازد
· از لجاجت بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است
· انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است
· هرکه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد
· کسی که به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است
· اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت
· اینکه ما گمان میکنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم
یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند:
از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند.
همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند…
وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند!
وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد…
وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود…
وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد، کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود!!!
روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند، بیاورند و وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد، سه وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند…!!!
شما کیسه خود را چگونه پر می کنید …؟
آیامیدانید استفاده ازواژه "حرف مفت" از چه زمانی درفارسی رایج شد؟
وقتی ناصر الدین شاه دستگاه تلگراف را به ایران آورد و در تهران نخستین تلگرافخانه افتتاح شد مردم به این دستگاه تازه بیاعتماد بودند، برای همین، سلطان صاحبقران اجازه داد که مردم چند روزی پیامهای خود را رایگان به شهرهای دیگر بفرستند.
وزیر تلگراف استدلال کرده بود که ایرانیها ضربالمثلی دارند که میگوید: «مفت باشد، کوفت باشد.»
یعنی هر چه که مفت باشد مردم از آن استقبال میکنند.
همینطور هم شد. مردم کم کم و با ترس برای فرستادن پیامهایشان راهی تلگرافخانه شدند.
دولت وقت، چند روزی را به این منوال گذراند و وقتی که تلگرافخانه جا افتاد و دیگر کسی تلگرافخانه را به شعبده و جادو مرتبط نکرد مخبرالدوله دستور داد بر سر در تلگرافخانه نوشتند:
«از امروز حرف مفت قبول نمی شود».
می گویند حرف مفت از آن زمان به زبان فارسی راه پیدا کرد !
اختلال شخصیت وابسته
بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته (Dependent Personality Disorder)، نیازهای خود را تحتالشعاع نیازهای سرگردان قرار می دهند، مسئولیتهای مهم زندگی خود را به گردن دیگران می اندازند، به خود مطمئن نیستند و اگر مدت کوتاهی تنها بمانند، احساس نگرانی و ناراحتی می کنند.
مشخصه اختلال شخصیت وابسته، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطه پذیری به صورت الگویی نافذ و فراگیر است. افراد مبتلا به این اختلال از تصمیم گیری عاجزند، مگر آن که با دیگران زیاد مشورت کرده و کاملا مطمئن باشند. آن ها از موقعیت های مسئولیتآور پرهیز می کنند و اگر از آن ها خواسته شود که نقش مدیر را در جایی به عهده بگیرند، مضطرب می شوند و ترجیح می دهند تحت سلطه باشند.
انجام تکالیفی را که مربوط به خودشان است دشوار می یابند، اما اگر قرار باشد آن تکالیف را برای کسی دیگر انجام دهند مداومت در آن ها کاری برایشان ندارد. این گونه بیماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان می خواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند به او دلبسته شوند و همین دلبستگی، روابط آن ها را خدشه دار می سازد.
اگر بخواهیم درباره مهم ترین خصیصه های این افراد صحبت کنیم به چه نکاتی می توان اشاره کرد؟
مهم ترین خصیصه "اختلال شخصیت وابسته" نداشتن اعتماد به نفس، وابستگی کامل به دیگران، رفتار تسلیم جویانه، کمرویی، تردید و پرهیز از پذیرش مسئولیت است. نیاز بیش از حد شخصیت وابسته به اینکه تحت حمایت و مراقبت قرار گیرد، سبب می شود تسلط دیگران و اجحاف و بد رفتاری آنان را بپذیرد. ترس این افراد از جدایی موجب می شود رفتاری تسلیم جویانه و حقارت آمیز در برابر دیگران در پیش گیرند. فرد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، خود را بدون کمک دیگران کاملا بی پناه و ناتوان می پندارد، در نتیجه می کوشد که با رفتارهای حقیرانه و چاپلوسانه، حمایت و مراقبت دیگران را کسب کند.
این رفتارها از ابتدای جوانی و در زمینه های گوناگون بروز می یابد. شخصیت وابسته در تصمیم گیریهای معمولی روزانه هم، دچار مشکل است. این افراد هیچ گاه کاری را خودشان شروع نمی کنند و منتظر می مانند دیگران آغازگر کار باشند و حتی درباره مسایل کاملا شخصی از دیگران می خواهند برایشان تصمیم بگیرند و مسئولیت را بر عهده آن ها می گذارند، بنابراین دیگران برای این افراد تعیین می کنند که آنان چه کاری باید انجام دهند یا چه کاری نباید انجام دهند.
با این توضیحات "گفتن نه" برای افراد با شخصیت وابسته نیز خیلی دشوار است؟
این افراد به دلیل این که می ترسند حمایت یا تاثیر دیگران را از دست بدهند قادر به گفتن "نه" نیستند و نمی توانند مخالفت خود را با نظر دیگران بیان کنند.
این افراد می ترسند کاری را به تنهایی انجام دهند و برای خرید، رفتن به مطب پزشک، رفتن به مدرسه فرزند باید فرد دیگری آنان را همراهی کند. چنین افرادی جرات و جسارت ندارند یا به خود حق نمی دهند نسبت به دیگران به ویژه افرادی که به آنها تکیه دارند، خشمگین شوند زیرا همواره می ترسند حمایت و اتکای این افراد را از دست دهند، در نتیجه مورد ظلم و بدرفتاری از سوی دیگران قرار می گیرند و با اینکه ناراحت اند وخودخوری می کنند، ولی لام تا کام حرفی نمی زنند.
هنگامی که در جمع، موضوعی مطرح می شود که این افراد اطلاعات خوبی از آن داشته باشند، سخنی نمی گویند و منتظر می مانند تا دیگران اظهارنظر کنند، زیرا به عنوان یک اصل پذیرفته اند که دیگران در هر موردی بهتر و مطلع تر از آنان هستند. در واقع این افراد اعتقاد پیدا کردهاند که برای آغاز، ادامه یا پایان هر کاری محتاج به کمک دیگران هستند، چه این کار رسیدگی به کودک شان باشد یا تهیه گزارش برای رییس اداره. آنان این گونه باور دارند که از کارکرد مستقل ناتوان هستند و خود را به صورت افرادی نیازمند به یاری همیشگی دیگران می پندارند و در عین حال احتمال دارد که اگر به این افراد اطمینان دهیم فرد دیگری، کارشان را سرپرستی یا تایید می کند، به خوبی از عهده انجام کار برآیند.
بنابراین افراد وابسته هیچ گاه به موفقیتی در زندگیشان دست نمی یابند.
این افراد تصور می کنند که هر پیشرفت یا موفقیتی موجب طرد شدن آنان از سوی دیگران می شود. شخصیت وابسته برای حل مشکلات خود همیشه به دیگران اتکا دارد و در نتیجه مهارتهایی را که لازمه یک زندگی مستقل است، نمی آموزد و به این ترتیب سبب تداوم وابستگی خود می شود.
فرد وابسته می خواهد روابط خود را با دیگران به هر قیمتی حفظ کند، بنابراین ناچار به تحمل انواع حقارت ها می شود و پیوندهای او با دیگران نامتعادل و مخدوش است. این فرد بدون آن که هدف والایی داشته باشند تنها به منظور حفظ رابطه خود با دیگری ممکن است دست به فداکاری بزند و بدرفتاریهای لفظی و جسمی را تحمل کند. اگر تنها بماند، به علت ترس شدید و غیر واقعی در مورد ناتوانی از مراقبت خود، احساس ناراحتی و درماندگی می کند. در برخی موارد خود را تنها به این دلیل که تنها نماند وابسته می کند، در حالی که از بودن با دیگران هیچ لذتی نمی برد. هنگامی که رابطه نزدیک او با دیگران به پایان برسد،( مثلا در اثر مرگ آن فرد یا قطع رابطه از سوی افراد)، شخصیت وابسته به سرعت در جستجوی رابطه با دیگری برمی آید تا مراقبت و حمایتی که نیاز دارد فراهم کند.
چنین تفکری موجب می شود تا این افراد بدون بررسی و دقت، خود را به فرد دیگری وابسته کنند، بهطور مثال مرد وابسته ای که زنش تحمل رفتارهای او را نداشته و از وی جدا شده است، بلافاصله با نخستین زنی که به تقاضای ازدواج او پاسخ مثبت دهد، ازدواج می کند. این افراد نسبت به خود، دیدگاهی منفی و بدبینانه دارند. توانایی های خود و حتی آنچه را که مالک هستند ناچیز می شمارند، ممکن است همیشه در خلوت و در جمع خود را نادان فرض کنند.
هر گونه انتقاد و پذیرفته نشدن از سوی دیگران را دلیلی محکم بر بی ارزش بودن خود تلقی کنند، و اعتماد به نفسشان کمتر می شود. در شغلی که نیاز به تصمیم گیری مستقل دارد، قادر به فعالیت نیستند. هنگام تصمیم گیری، مضطرب می شوند و از موقعیت های مستلزم مسئولیت، هراس دارند. روابط اجتماعی آنها محدود به افرادی می شود که به آن ها وابسته اند. افسردگی و اضطراب در این افراد شیوع دارد.
درمان این افراد بر اساس روان درمانی و دارو درمانی است.
روان درمانی بینش گرا، بیمار را قادر می سازد که زمینه رفتار خود و چگونگی شکل گیری آن را دریابد. بیمار با حمایت پزشک می تواند نسبت به قبل مستقل تر، پرجرات تر و متکی تر به خود شود. البته باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که اگر پزشک، بیمار را به تغییر در روابطش تشویق کند، ممکن است بیمار مضطرب شود و بین پذیرفتن آن چه بهتر است انجام دهد و پذیرش وضعیت جاری سردرگم بماند و امکان دارد حتی با قطع درمان، رابطه بیمارگونه و وابسته خود را ادامه دهد.
رفتاردرمانی، درمان جرات آموزی، خانواده درمانی و گروه درمانی با نتایج موفقیتآمیز در بسیاری از موارد به کار رفته است.
تا بحال عاشق شده اید؟ احساس کرده اید که خوشبخت ترین و شاد ترین انسان روی زمین و تنها عاشق واقعی دنیا هستید؟ هیجان جسمی و روحی عشق فراموش شدنی نیست. ولی به قول ادگار آلن پو نویسنده آمریکایی هیچ هیجان شدیدی نمی تواند ماندگار باشد. بدن توان تحمل این همه هیجان را ندارد. عشق هیجانی هم به همان صورت نمی ماند و تغییر حالت می دهد.
اگر همه چیز برای دلدادگان به خوبی پیش برود و عشق به وصال بینجامد، به تدریج عشق تند تغییر ماهیت می دهد و پس از وصلت به ثبات و اعتماد تبدیل می شود که البته اصلا هیجان و از خود بیخودی اولیه را ندارد.
در حقیقت تجربه عشق یک روند شیمیایی است شامل سه پله بارز: 1- شهوت 2- عشق رمانتیک 3- وصال
هر سه مرحله زیست شناسی توسط هورمونهای انسان کنترل می شوند و در راستای یک هدف قرار دارند: تولید مثل.
شهوت ما را به شکار جنس مخالف می کشاند؛ عشق رمانتیک گزینه های ما را محدود و نیروی ما را بر یک نفر متمرکز می کند و پیوند ما را وا می دارد کنار گزینه خود آنقدر بمانیم تا تولید مثل کنیم و فرزندان خودمان را بزرگ کنیم و با این حیله طبیعت بقای نسل ما را تضمین می کند.
این فیلمنامه سه مرحله ای به کارگردانی هورمونهای بدن به تصویر کشیده می شود. هورمون اصلی عشق دوپامین (Dopamine) نام دارد. دو هورمون دوپامین و نوراپی نفرین (Norepinephrine) هورمونهایی هستند که در مواجهه با ناشناخته ها در بدن ترشح می شوند. در مراحل اولیه عشقهای اسیدی و رمانتیک میزان این دو هورمون تا حدی بالا می رود که نیاز به خورد و خوراک را از دست می دهیم. فرانسوی ها این مرحله را ضربه آذرخش و انگلیسی ها بیماری عشق می نامند.
دکتر فیشر محقق انسان شناس دانشگاه راتگرز این مرحله را دقیقا همچون اعتیاد می داند و می گوید از نظر بیولوژیکی تاثیر دختر همسایه روی بدن دقیقا مثل تاثیر کوکایین و سایر مواد مخدر است. عشق اسیدی یک جور ویار است. توازن شیمیایی بدن به هم می ریزد و تنها چیزی که آن را تا حدی باز می گرداند دیدار معشوق است و در این جاست که امید و اشتیاق و از خود بیخودی و یا خشم و سر خوردگی را تجربه می کنیم.
در نهایت هیجان دوپامین فروکش می کند و هورمونهای وصلت یعنی واسو پرسین (Vasopressin) و اکسی توسین (Oxytocin) وارد عمل می شوند. اینها هورمونهایی هستند که ما را به وصال و پیوند دراز مدت وا می دارند. این هورمونها که بیشتر پس از نزدیکی جنسی ترشح می شوند باعث ماندن زن و مرد در کنار هم برای بزرگ کردن فرزند هستند. گرما و ملایمت این دو هورمون قابل مقایسه با هیجان و پرواز حاصل از هورمونهای اولیه نیست؛ خصوصا اکسی توسین که دوپامین و نوراپی نفرین را سرکوب می کند. به همین دلیل به زن و شوهرهایی که مدتی را کنار هم گذرانده اند پیشنهاد می شود برای تحریک دوباره این هورمونها و بازیابی هیجان اولیه دنبال تجارب و ماجراهای جدید باشند تا دوباره تحریک شوند و دوپامین در بدنشان ترشح شود. تحقیقات نشان داده است که زوجهایی که با هم در زندگی به دنبال ماجراها و تجربیات هیجان انگیز می روند رضایت و عشق بیشتری دارند تا زوجهایی که دچار روزمرگی می شوند.
همین نوآوری و هیجان ناشناخته هاست که باعث موفقیت بعضی ازدواجهای سنتی هم می شود. در ازدواجهای سنتی اکثرا عدم شناخت طرف مقابل و هیجان روبرویی با فردی ناشناس باعث ترشح دوپامین می شود.
درضمن جهت دستیابی به هیجان و نو آوری لازم نیست همراه همسرتان با طناب از کوه پایین بپرید. به گفته محققین می توانید از دو عنصر شوخ طبعی و نزدیکی برای بازگرداندن هیجان دوپامین استفاده کنید. البته برای بعضی افراد راههای دیگری هم هست. از قدیم گفته اند دوری و دوستی. گاهی اوقات جدایی و بحث و دعوا باعث ترشح آدرنالین و در نهایت ترشح دوباره دوپامین و دوراپی نفرین می شود و میل به طرف مقابل را افزایش می دهد. شاید شما هم زوجهایی را بشناسید که هرازگاهی یک دعوای جانانه با هم می کنند گویی که می خواهند یکدیگر را بدرند ولی کمی بعد با عشق فراوان به آغوش هم باز می گردند.
بعد از خوردن غذا بیل گیتس 5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت دادپیشخدمت ناراحت شد
بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟
پیشخدمت : من متعجب شدم ....
بخاطر اینکه در میز کناری پسر شما 50 دلار به من انعام داد در
درحالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی زمین هستید فقط 5دلار انعام می دهید !
گیتس خندید و جواب معنا داری گفت :
او پسر پولدار ترین مرد روی زمینه و من پسر یک نجار ساده ام
بااینکه خیلی از متخصصین می گویند باید روی درست کردن اشکالات رابطه متمرکز شوید، تحقیقات ثابت کرده که اضافه کردن رفتارهای مثبت به رابطه، تاثیر بیشتری بر خوشنودی زوج ها دارد.
در زیر به 10 راه برای عمیق تر کردن رابطه تان جهت خوشنودی و رضایت بیشتر اشاره می کنیم.
1. خاص بودن طرف مقابلتان را قبول کنید.
همه ما در لحظه هایی آرزو می کردیم طرف مقابلمان لاغرتر، پولدارتر، رمانتیک تر یا خیلی چیزهای دیگر بود. نگاهی به انتظاراتتان بیندازید و ببینید تا چه حد واقع بینانه هستند. انتظارات غیرواقع بینانه فقط منجر به خسته شدن شما از رابطه می شوند که یکی از مهمترین دلایل از بین رفتن رابطه هاست.
2. هر از گاهی مهربان شوید.
اعمال و رفتارهای خیلی کوچک که نشان دهد، "من به تو فکر می کنم" برای حفظ رابطه لازم است. مثلاً همین که مرد ماشین همسرش را ببرد به آن بنزین بزند، همین که زن یک فنجان چای خوب برای شوهرش درست کند و کنار تختش ببرد، گرفتن دست ها، لمس کردن همدیگر، ایمیل های عاشقانه در وسط روز همه و همه راه هایی بسیار ساده برای ابراز محبت هستند. تحقیقات نشان می دهد که جمع شدن رفتارهای کوچک مکرر تاثیر بزرگتری بر خوشبختی روابط زوج ها دارد تا رفتارهای بزرگ هر از گاهی.
3. ده دقیقه در روز را به برقراری ارتباط عاطفی اختصاص دهید.
بیشتر زوج ها فکر می کنند که همیشه با هم در تماس هستند اما واقعاً چه مقدار زمان را به عمیق تر کردن درک خود از طرف مقابل اختصاص می دهید؟ زوج های خوشبخت در تحقیقات انجام شده، بیشتر اوقات با هم حرف می زدند اما نه درمورد رابطه شان، درمورد مسائل خودشان و اکثر این زوج ها فکر می کردند که در چهار زمینه شناخت خوبی از طرف مقابلشان دارند: دوستان، محرک های استرس زا، آرزوها و رویاها، و ارزش ها. 10 دقیقه در روز را اختصاص دهید که با همسرتان درمورد چیزی جز کار، خانواده، مسائل خانه یا رابطه تان حرف بزنید. این تغییر کوچک روح و زندگی تازه ای به رابطه تان می دهد.
4. هر هفته عاشق شوید.
قرارملاقات های ناگهانی فوق العاده هستند اما واقعیت این است که ما آنقدر مشغول کار و زندگی هستیم که معمولاً وقتی کمی برای عشقمان می گذاریم. با یک قرارملاقات در هفته برای خوردن شام بیرون، رفتن به سینما، گالری های هنری، یا هر چیز دیگری عشق و رابطه تان را همیشه سالم نگه دارید..
5. با هم و در کنار هم تغییر کنید و رشد کنید.
رابطه عشقی شما یک موجود زنده است که برای رشد و پیشرفت نیاز به غذا دارد. بهترین راه برای غذا دادن به آن ایجاد تغییر در آن است. ایجاد تغییر در رابطه نشان داده است که یکی از مهمترین عناصر در خوشبختی زوج ها می باشد. این تغییرات می توانند کوچک باشند اما باید آنقدر بزرگ باشند که طرفتان متوجه آن شود. جایتان را با هم عوض کنید: اگر همیشه مرد برای شام در یک رستوران جا رزرو می کند، اجازه بدهید یکبار خانم اینکار را بکند. یا برنامه هایتان را قطع کنید: وسط کار یک کار جالب با هم انجام بدهید، مثلاً به یک گالری یا موزه که نزدیکتان است بروید. یا یک چیز جدید را امتحان کنید.
6. دوستان و خانواده هم را بهتر بشناسید.
تحقیقات نشان داده که بخصوص مردها وقتی همسرشان رابطه خوبی با خانواده او دارد شادتر هستند. همچنین زوج هایی که دوستان هم را می پذیرند و برای شناختن آنها تلاش می کنند خوشبخت تر هستند تا زوج هایی که دوستان و زندگی خانوادگی جداگانه دارند.
7. مراقبت و حمایت کنید.
یکی از سه چیزی که زوج ها برای موفقیت در رابطه شان به آن نیاز دارند حمایت است (آن دوتای دیگر اطمینان آفرینی و صمیمیت می باشد). زوج های خوشبخت در تحقیقات متفقاً می گفتند که داشتن همسری که پشتیبان آنها باشد یکی از مهمترین جنبه های رابطه شان است. خیلی وقت ها مردها دوست دارند حمایت مادی کنند و زن های بیشتر به سمت حمایت عاطفی گرایش دارند. ببینید همسرتان به چه کمک و پشتیبانی نیاز دارد و بعد آنرا به او عرضه کنید.
8. بخندید.
خنده یک تمرین معنوی است. در ازدواج خنده بعنوان یک داروی خوشبختی عمل می کند. برای جلوگیری از یکنواخت شدن رابطه باید بتوانید بین جنبه های منطقی رابطه تان با جنبه های تفریحی آن تعادل ایجاد کنید. بله برای منظم بودن زندگی و امنیت رابطه تان باید کارهای خاصی انجام دهید اما هیچوقت شوخی و تفریح را فراموش نکنید. بد نیست گاهی برای همسرتان بچگانه رفتار کنید، یا در کنار هم یک فیلم خنده دار نگاه کنید.
9. اجازه بدهید آنرا به قدرت بالاتر بسپاریم.
وقتی با هم اختلاف دارید گاهی اوقات بهتر است که آنرا رها کنید و اجاز بدهید روزگار خودش آنرا حل کند. به جای عصبانی شدن سعی کنید از چیزهای کوچک گذشت کنید. مشاجره و اختلاف در هر رابطه ای پیش می آید. یادتان باشد که اختلاف دلیل عدم موفقیت روابط نیست اما طریقه برخورد شما با آن است که استرس را وارد رابطه تان می کند. باید ببینید چه مسائلی اهمیت بیشتری دارند و به آنها بپردازید و مسائل کوچکتر را فراموش کنید.
10. راهی سالم برای ارتباط پیدا کنید.
همه زوج های خوشبخت در تحقیقات می گفتند داشتن مهارت های ارتباطی قوی یکی از عوامل موثر در ماندن آنها کنار همدیگر بوده است. این یعنی نه تنها از همسرتان بپرسید که به چه چیز نیاز دارد بلکه نیازهای خودتان را هم با او در میان بگذارید. این یعنی مرتب ببینید که چه عوامل استرس زایی وارد زندگی همسرتان شده است تا به برطرف کردن آنها کمک کنید. این یعنی با جنگ و دعوا با هم بحث نکنید، طوری بحث کنید که احترام بینتان خدشه دار نشود و اثاثیه خانه تان هم سالم بماند!