سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
حکیم، پرسنده را شفا می دهد و فضیلتها را می بخشد . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 15

یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد.

او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟

دست ها بالا رفت.

او گفت: من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم

اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.

او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟

باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟

او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد

بعد آنها را برداشت و گفت:

مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟

بازهم دستها بالا بودند

سپس گفت:

هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید

چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم

و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .

و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم

اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار ، شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.

ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید

ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟


 نوشته شده توسط مجید کمالو در یکشنبه 92/9/10 و ساعت 3:1 عصر | نظرات دیگران()

...جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من، تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی‌ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست.
پس
هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛
هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛
هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهایم افزودی؛
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی‌پایان تو!؟
... من کدام یک از نعمت‌های تو را می‌توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟
... خدایا! الطاف خفیه‌ات و مهربانی‌های پنهانی‌ات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.
...خدایا ! من را آزرمناک خویش قرار ده آن‌سان که انگار می‌بینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می‌کنم.
خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان
و با مرکب نافرمانی‌ات به وادی شقاوت و بدبختی‌ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه
و قدرت برکاتت را بر من فروریز تا آنجا که تأخیر را در تعجیل‌های تو و تعجیل را در تأخیرهای تو نپسندم.
آنچه را که پیش می‌اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند
و آنچه را که بازپس می‌نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.
...پروردگار من!
... من را از هول و هراس‌های دنیا و غم و اندوه‌های آخرت، رهایی ببخش
و من را از شر آنان که در زمین ستم می‌کنند در امان بدار.
...خدایا!
به که واگذارم می‌کنی؟
به سوی که می‌فرستی‌ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛
یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟
... من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
...ای توشه و توان سختی‌هایم!
ای همدم تنهایی‌هایم!
ای فریادرس غم‌ها و غصه‌هایم!
ای ولی نعمت‌هایم‌!
...ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات!
ای مونس و مأمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی‌کسی! ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی! ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی‌انتهای تو!
...تو پناهگاه منی؛
تو کهف منی؛
تو مأمن منی؛
وقتی که راه‌ها و مذهب‌ها با همه فراخی‌شان مرا به عجز می‌کشانند و زمین با همه وسعتش، بر من تنگی می‌کند، و...
...اگر نبود رحمت تو، بی‌تردید من از هلاک‌شدگان بودم
و اگر نبود محبت تو، بی‌شک سقوط و نابودی تنها پیش‌روی من می‌شد.
...ای زنده!
ای معنای حیات؛ زمانی که هیچ زنده‌ای در وجود نبوده است.
...ای آنکه:
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد
و من با بدی‌ها و عصیانم، در مقابلش ظاهر شدم.
...ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد؛
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛
در فقر خواستمش و غنایم بخشید؛
من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم
من آنم که به بدی همت گماشتم
من آنم که در جهالت غوطه‌ور شدم
من آنم که غفلت کردم
من آنم که پیمان بستم و شکستم
من آنم که بدعهدی کردم ...
و ... اکنون بازگشته‌ام.
بازآمده‌ام با کوله‌باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی‌رساند
ای آنکه از طاعت خلایق بی‌نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارهای خوب توفیق می‌دهد.
...معبود من!
اینک من پیش روی توأم و در میان دست‌های تو.
آقای من!
بال گسترده و پرشکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم،
نه ریسمانی که بدان بیاویزم
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می‌توانم بکنم؟ وقتی که این کوله‌بار زشتی و گناه با من است!؟
انکار !؟
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه اعضاء و جوارحم، به آنچه کرده‌ام گواهی می‌دهند؟
...خدای من!
خواندمت، پاسخم گفتی؛
از تو خواستم، عطایم کردی؛
به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛
به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛
به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛
خدایا!
از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان نکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
...ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش
و جسم و دینم را سلامت بدار
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن
و از آتش جهنم رهایم ساز.
...خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته‌ام، عنایت فرمایی، محرومیت از غیر از آن، زیان ندارد
و اگر عطا نکنی هرچه عطا جز آن منفعت ندارد.
یا رب! یا رب! یا رب!
...خدای من!
این منم و پستی و فرومایگی‌ام
و این تویی با بزرگی و کرامتت
از من این می‌سزد و از تو آن ...
...چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.
...خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌ای با این همه کار بد که من می‌کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.
...خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام.
...تو که این قدر دلسوز منی! ...
...خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
...کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.
...خدای من!
مرا از سیطره ذلتبار نفس نجات ده و پیش از آنکه خاک گور، بر اندامم بنشیند از شک و شرک، رهایی‌ام بخش.
...خدای من!
چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آنچنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده....
یا رب! یا رب! یا رب


 نوشته شده توسط مجید کمالو در سه شنبه 92/7/23 و ساعت 9:46 صبح | نظرات دیگران()

دل من یه روز به دریا زد و رفت ...پشت پا به رسم دنیا زد و رفت ...

 

پاشنه کفش فرار و ور کشید ...آستین همت و بالا زد و رفت .... 

 

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب ...سنگ توی شیشه فردا زد و رفت ...

 

حیوونی تازگی آدم شده بود ...به سرش هوای حوا زد و رفت ... 

 

دفتر گذشته ها رو پاره کرد ...نامه فردا ها رو تا زد و رفت ...

 

زنده ها خیلی براش کهنه بودند ...خودشو تو مرده ها جا زد و رفت... 

 

هوای تازه دلش می خواست ولی ...آخرش توی غبارا زد ورفت ...

 

دنبال کلید خوشبختی می گشت...خودشم قفلی رو قفل ها زد ورفت


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 92/6/27 و ساعت 7:37 صبح | نظرات دیگران()

دل دیوانه را مجال برای خفتن و آرمیدن نیست. قرار را اینجا آشیانه نیست. خروش است و جوشش آن همه انتظارهای بلند که از کوه‌های استقامت فوران می‌کنند...  

 

دل دیوانه را مجال برای گفتن و شنیدن نیست. کلمات را نمی‌توان به این راه کشاند. اینجا نه منطق است، نه قانون. باید دید و فهمید. و سکوت را زمزمه کرد...

 

دل دیوانه را نه تو دانی که چیست و نه من! که عقل را راهدار است و دل، همراه! باید دل را بلد راه کرد و عقل را با خود همراه. تا شاید به آنجا که باید، رسید


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 92/6/27 و ساعت 7:35 صبح | نظرات دیگران()

سلام ای غروب غریبانه ی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه


 نوشته شده توسط مجید کمالو در دوشنبه 92/6/18 و ساعت 7:22 صبح | نظرات دیگران()

 

ساده که می‌شوی
همه چیز خوب می‌شود
خودت
غمت
مشکلت
غصه‌ات
هوای شهرت
آدم‌های اطرافت
حتی دشمنت
...
ساده که باشی
همیشه در جیبت شکلات پیدا می‌شود
همیشه لبخند بر لب داری
بر روی جدول‌های کنار خیابان راه می‌روی
زیر باران، دهانت را باز می‌کنی و قطره‌قطره می‌نوشی
آدم برفی که درست می‌کنی
شال گردنت را به او می‌بخشی
...
ساده که می‌شوی
حجم نداری، جایی نمی‌گیری
زود به ‌یاد می‌آیی و دیر از خاطر می‌روی
ساده که می‌شوی
کوچک می‌شوی
توی دل هر کسی جا می‌شوی


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 92/5/16 و ساعت 9:25 صبح | نظرات دیگران()

بی سوادان قرن 21کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند ، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند … الوین تافلر

نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم.

به شخصیت خود….. بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید.. زیرا شخصیت شما… جوهر وجود شماست.. و آبرویتان… تصورات دیگران نسبت به شماست

باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرها پرواز میکند این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند…

 وقتی به یکی زیادی تو زندگیت اهمیت بدی؛ اهمیتتو تو زندگیش از دست میدی … . به همین راحتی …

گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان می کردن که . . . چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد!!

یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود …

مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است . . .

روزی برای بعضی آدم ها تنها یک خاطره خواهید بود… تلاش کنید که لااقل خاطره ای خوش باشید…

تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان.

 “وین دایر”

کـــــــــــم بــاش از کم بودنت نتــــــــرس، اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه، همونه که اگه زیـــاد باشی حیف و میلت میکنه. . .

یک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز میشود، طولانی ترین سفرها با اولین قدم.

انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد؛

دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــار است.

زمانی که خاطره هایتان از امیدهایتان قوی تر شدند، روزگار افولتان در راه است . . .

برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند که به ما درسهایی بیاموزند که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم

اگر میخواهی دروغی نشنوی، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن . . .

آدم ها مثل عکس ها می مونند: زیاد بزرگشون کنی ، کیفیتشون میاد پایین!

کسانی که پشت سرتان حرف می زنند ، دقیقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان

« در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!»

شکسپیر

به اندازه ی باورهای هر کسی؛ با او حرف بزن …. بیشتر که بگویی، تو را احمق فرض خواهد کرد …!!!

اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید، آن شخص را احمق فرض نکنید. بلکه بدانید او خیلی بیشتر از انچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است..

چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم!


 نوشته شده توسط مجید کمالو در شنبه 92/4/22 و ساعت 3:13 عصر | نظرات دیگران()

اى موسى بنده مؤمن، محبوب ترین مخلوق من است و اگر گرفتارى و ابتلایى بر او پیش مى‌آورم، خیر او در آن است و او را از چیزى باز مى‌دارم که خیر او در آن است و من به آنچه به صلاح و مصلحت بنده‌ام است، آگاه ترم.

مسلّماً اگر ما کسى را دوست بداریم، راضى نمى‌شویم ناراحتى و گرفتارى بر او پیش آید، پس اگر خداوند بنده‌اش را به مصیبتها و گرفتاریها مبتلا مى‌سازد، به جهت دشمنى با او نیست، بلکه براى این است که خیر و صلاح او در آن مصائب و گرفتارى هاست. مادرى که بچه‌اش مریض است، اگر فرزندش را از خوردن بعضى خوردنى ها باز مى‌دارد و یا داروهاى تلخ و بدمزه به او مى‌خوراند، به جهت دشمنى با او نیست، بلکه کار او از روى محبت و علاقه به فرزندش است؛ خدا نیز چنین است.

به قول شاعر:

مادر او را گوید‌اى نور دو چشم *** گر غضب رانم و گر بینى تو خشم

این غضبها به زمهر دیگرى است *** خشم و تندى هاى من از مادرى است

پس باید بر بلایم صبر کند و بر نعمتهایم شکر گزارد.

(شکر در برابر نعمتها و صبر در برابر ناملایمات، موجب تکامل انسان مى‌گردد). در ادامه خداوند مى‌فرماید:

و باید به قضاى من راضى باشد، تا او را در زمره صدیقین قرار دهم... .


 نوشته شده توسط مجید کمالو در یکشنبه 92/2/15 و ساعت 7:13 صبح | نظرات دیگران()

10 روش برای افزایش رضایت از زندگی

 

در چند سال اخیر‌، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان به بررسی اطلاعات درباره پرسشی پرداخته‌اند که قبلاً‌ برای فلاسفه مهم بود: چه چیزی باعث رضایت ما می‌شود؟
پژوهشگران به این منظور تحقیقات گسترده‌ای در سراسر جهان انجام داده‌اند تا ببینند چگونه چیزهایی مانند پول، نگرش، فرهنگ، حافظه، تندرستی، نوع‌دوستی و عادات روزانه بر احساس بهروزی ما تأثیر می‌گذارد. حوزه جدید روان‌شناسی مثبت پر از یافته‌های جدیدی حاکی از آن است که اعمال ما تأثیر چشمگیری بر احساس خوشبختی و رضایت ما از زندگی دارد. 10 راهبرد ثابت‌شده برای افزایش رضایت عبارتند از:

1 – لحظات روزانه زندگی را درک کنید

هر از چندی مکث کنید تا گل سرخی را ببویید یا کودکان را حین بازی تماشا کنید. کسانی که درنگ می‌کنند تا وقایعی را که به‌طور عادی با عجله پشت سر می‌گذارند، ببینند یا در طول روز به وقایع خوشایند روزانه فکر می‌کنند، افزایش قابل توجهی را از نظر رضایت و کاهش افسردگی گزارش می‌کنند.

2 – از مقایسه بپرهیزید

چشم و هم‌چشمی جزئی از بسیاری از فرهنگ‌هاست اما مقایسه خودمان با سایرین می‌تواند به رضایت و عزت نفس لطمه وارد کند. به جای مقایسه کردن با دیگران، توجه خود را به دستاوردهای شخصی معطوف کنید تا به رضایت بیشتری دست یابید.

3 – بیش از اندازه به پول توجه نکنید

کسانی که پول را در رأس فهرست اولویت‌های خود قرار می‌دهند، بیشتر در معرض افسردگی، اضطراب و عزت نفس پایین هستند. این امر در ملل و فرهنگ‌های گوناگون یکسان است. هر چقدر بیشتر رضایت را در کالاهای مادی بجوییم، کمتر آن را می‌یابیم. رضایت، عمر کوتاهی دارد و گذراست. پول‌دوستان نیز در آزمون پویایی و خودشکوفایی نمره اندکی می‌گیرند.

 

4 – اهداف معنادار داشته باشید

کسانی که برای تحقق چیزی ارزشمند تلاش می‌کنند، بسیار راضی‌تر از کسانی هستند که رؤیاها یا آرزویی ندارند. این اهداف می‌تواند به سادگی یاد‌گرفتن مهارتی جدید یا بار آوردن بچه‌ها به شیوه‌ای اخلاقی باشد. انسان همواره برای رشد به نوعی معنا نیاز دارد. به گفته دانشمندان، رضایت و خوشبختی در محل تلاقی لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل کار و چه در خانه آن است که فعالیت‌هایی انجام دهیم که از نظر شخصی هم لذت‌بخش و هم مهم باشد.

5 – در کار ابتکار به خرج دهید

میزان رضایت شما از شغل تا حدی به ابتکاری که به خرج می‌دهید، بستگی دارد. محققان معتقدند هنگامی که خلاقیت به خرج می‌دهیم، به دیگران کمک می‌کنیم و راه‌های بهبود در امور را پیشنهاد می‌کنیم یا کارهای اضافی انجام می‌دهیم، از کارمان بیشتر احساس اغنا می‌کنیم.

6 – دوست پیدا کنید و به خانواده اهمیت دهید

افراد راضی معمولاً‌ خانواده، دوست و روابط بهتری دارند. اما صرف کمیت رابطه با افراد کافی نیست، بلکه کیفیت آن نیز اهمیت دارد. انسان به رابطه نزدیک نیاز دارد؛ رابطه‌ای که در برگیرنده تفاهم و توجه باشد.

7 – لبخند بزنید، حتی زمانی که حالش را ندارید

به‌نظر ساده می‌رسد اما بسیار مؤثر است. افراد راضی امکانات موجود، فرصت‌ها و موفقیت را می‌بینند. وقتی آنان به آینده نگاه می‌کنند، خوشبین هستند و وقتی گذشته را مرور می‌کنند، معمولا گزینه‌های مثبت را می‌بینند. حتی اگر از بچگی اینگونه بزرگ نشده‌اید که نیمه پر لیوان را ببینید، با تمرین نگرش مثبت به عادت تبدیل می‌شود.

8 – طوری تشکر کنید که گویی واقعاً قدردان هستید

کسانی که عادت به سپاسگزاری دارند، معمولاً‌ سالم‌تر و‌ خوشبین‌تر هستند و بیشتر به سوی تحقق اهداف پیشرفت می‌کنند. تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که به کسانی که به آنان کمک کرده‌اند، نامه تشکرآمیز می‌نویسند، از نظر رضایت در سطح بالا و از نظر افسردگی در سطح پایینی قرار دارند. به علاوه اثر یک نامه تشکرآمیز تا هفته‌ها طول می‌کشد.

9 – از خانه بیرون بروید و ورزش کنید

تحقیقات نشان می‌دهد که ورزش می‌تواند به اندازه داروها در درمان افسردگی مؤثر باشد و در عین حال هیچ‌گونه عوارض جانبی نیز نداشته باشد. به علاوه، هزینه آن نیز به‌مراتب کمتر است. ورزش منظم حس تحقق چیزی را به انسان می‌دهد، امکان تعامل با دیگران را فراهم می‌کند، هورمون‌های عامل احساس خوب را در بدن آزاد می‌کند و عزت نفس را افزایش می‌دهد.

10 – بخشش را فراموش نکنید

نوع‌دوستی و بخشش را به جزئی از زندگی خود تبدیل کنید و از این کار مقصودی را بجویید. محققان می‌گویند کمک به همسایه، داوطلب‌شدن برای انجام کارهای عام‌المنفعه یا اهدای کالا و خدمات باعث ایجاد احساس خوبی در شخص می‌شود که مزایای زیادی از نظر تندرستی به همراه دارد که از ورزش کردن یا ترک کردن سیگار هم بیشتر است. گوش کردن به درد دل دوست، یاد دادن مهارت‌ها، توجه به موفقیت‌های دیگران و روحیه گذشت نیز به رضایت می‌افزاید. محققان می‌گویند کسانی که برای دیگران خرج می‌کنند، بیشتر از کسانی که برای خودشان خرج می‌کنند، احساس رضایت می‌کنند


 نوشته شده توسط مجید کمالو در یکشنبه 92/2/15 و ساعت 7:8 صبح | نظرات دیگران()

درکوچه پس کوچه هاى خلوت دل به کلمه تبدیل مى شوم آنگه که سکوتم تراژدى مرگ همه فریادهاى من است وبراى تو ازتنهایى هایم می گویم ،تنهایى هایى که در زندگى باکلمات مى گذرد.زندگى باکلمه ها زندگى آن ها در من است ،زندگى با کلمه هایم راخودکلمه ها به من مى دهند واین مى شود زندگى ،یک نوع زندگى که خیلى ها نمى شناسندش . کلمه تنها که هست به هیچ دردى نمى خورد اگر با آن رمان بنویسى طبیعت بى جان مى سازى،طبیعت بى جان بادیه ،یک طبیعت اعلا.جادوى واژه ها را ازیادنبریم همان جادویى که ما به آنها معنا مى دهیم،واژه هابه خاطر معن اوجود دارند.وقتى معنا را گرفتى، واژه ها را می توانى فراموش کنى،کاش مى توانستیم واژه ها را فراموش کنیم...
درانتظارآن مباش که روزی بشنوی از این دل بستگی های ساده ام دل بریده ام
یا شب هنگام در آسمان پرستاره به ستاره دیگری سلام کرده ام
از توانتظاری ندارم
اگردوست نداری در همان کرانه دوردست دریا بمان
تنها سوسوی تو از فرسنگ های دور برای روشن کردن اتاق تاریکم کافی است
من اینجا کاری نمی کنم
فقط گاهی
گمان دوست داشتنت رادر دفترم می نگارم
این هم که نور نمی خواهد...


 نوشته شده توسط مجید کمالو در شنبه 92/1/31 و ساعت 2:23 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 6
مجموع بازدیدها: 241604
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه