سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که به ناحق، پشت مسلمانی را برهنه کند [و بر آن تازیانه زند] و کسی است که به ناحق، کسی را که وی را نزده است، بزند یا آن را که قتلی مرتکب نشده است را بکشد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: دوشنبه 04 اردیبهشت 1

داستان پند اموز,خوب,زندگی,خانوادگی

زنی از خونه اش که بیرون اومد ..متوجه 3 تا پیرمرد شد که ریشهای سفید و بلندی داشتن و تو حیاط جلویی خونه اش ایستاده بودند ..

خانومه اونا رو نمیشناخت ..پس به اونا گفت من شما رو نمیشناسم ولی حتما گرسنه اید .بیاین تو و چیزی بخورین ..

اونا پرسیدن ..آیا آقای خونه متزل نشریف دارن

خانومه جواب داد :خیر ..اون رفته بیرون ..

اونا جواب دادن :پس ما نمیتونیم بیاییم تو ..

وقتی که شب همسر اون خانوم به خونه اومد ..زن ماجرا رو واسه شوهرش تعریف کرد .

مرد گفت:خوب الان برو بهشون بگو که من اومدم خونه و ازشون دعوت کن که بیان تو ...

زن هم رفت و از اونا درخواست کرد که داخل شن ..

اونا جواب دادن :ما نمیتونیم همگی با هم داخل بشیم

زن پرسید :چرا؟

یکی از پیرمردا   به یکی دیگه از دوستاش اشاره کرد و گفت :اسم اون ثروت هست ..

و به دیگری اشاره کرد و گفت:و اسم اون موفقیت هست  و خودمم عشق هستم .

حالا وارد منزل بشین و با اقای خونه مشورت کنین که شما کدومیک از ماها  رو  دوست دارین که وارد خونه تون بشیم؟؟؟

زن وارد خونه شد و به شوهرش جریان رو گفت.مرد بسیار خوشحال شد و گفت..چه خوب ..پس برو از ثروت دعوت کن که بیاد

تو و زندگیمون رو غرق رفاه و ثروت بکنه .

همسرش باهاش موافق نبود و گفت:چرا از موفقیت دعوت نکنیم که بیاد تو؟؟

عروسشون که گوشه ای از خونه داشت به صحبت های اونا گوش میکرد یهو پرید وسط بحث و گفت :به نظر من بهتر نیست  که از

عشق دعوت کنین که داخل خونه بشه؟؟؟اونوقته که خونه مون پر از محبت و عشق و صمیمت خواهد شد .

مرد به همسرش گفت:بزار نصیحت عروسمون  رو گوش کنیم و محبت و عشق رو مهمون خونه مون کنیم ..

زن از خونه بیرون رفت و از اون سه تا پیرمرد  درخواست کرد :هر کدوم از شما که  عشق هست ؟؟خو اهش میکنم

بیاد منزلمون  و مهمون ما باشه ..

عشق بلند شد و به طرف خونه حرکت کرد ..دو نفر دیگه هم دنبالش اومدن ..زن تعجب زده پرسید ؟

ثروت و موفقیت؟شما دیگه کجا میاین ؟من فقط از عشق دعوت کردم که بیاد تو ..

اونا همگی با هم حواب دادن :اگه شما ثروت یا موفقیت رو دعوت میکردین ..اون دوتای دیگه از ماها باید بیرون میموندیم

ولی وقتی که شما عشق و محبت رو به حونه تون دعوت کردین هر جا که محبت باشه ..ما هم به دنبالش میریم

هر جا که عشق هست ..رفاه و موفقیت هم هست


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:29 عصر | نظرات دیگران()

تنهایی

 

پرسید  : تنهایی از چه زمانی بوجود آمد؟

گفت : اول انسان تنها نبود، وقتی انسان‌ها از آسمان یکی یکی بر روی زمین سقوط کردند، "تن"ها شدند و پس از آن تنها شدند. در آسمان کسی تنها نیست چون همه تن‌ها یک تن هستند، پرندگان وقتی روی زمین هستند تنها هستند ولی به محض اینکه در هوا پرواز می‌کنند دیگر تنها نیستند. تنهایی خاصیت زمین است چون هیچ کسی نمی‌خواهد با تن دیگر یک تن باشد، از این رو هر کسی یک تن است و همه آنها تن‌ها و تنها هستند.




 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:28 عصر | نظرات دیگران()

طرز فکر

 

پادشاه پیری بود که می خواست یکی از سه پسر خود را برای سلطنت آینده انتخاب کند.روزی ، سه شاهزاده را صدا کرد و به هر سه نفر مبلغ یکسانی پول داد و از آنها خواست که قبل از عصر همین روز، چیزی بخرند و با آنها یک اتاق را پر کنند.
شاهزاده اول بسیار فکر کرد و با تمام پول برگ نیشکر خرید. اما با این برگها فقط یک سوم اتاق را پر کرد. شاهزاده دوم با این پول پوشال ارزنتر خرید .اما با این پوشال ها فقط نیمی از اتاق را پر کرد.
نزدیک بود آسمان تاریک شود.شاهزاده کوچک با دست خالی برگشت، دیگران بسیار تعجب کردند و از او پرسیدند:"تو چه خریده ای؟" او گفت در راه یک یتیم را دیدم که شمع می فروشد. همه پول را به او دادم و فقط چند شمع را خریدم. اما وقتی که شمع ها را روشن کرد، نور آنها همه اتاق را روشن کرد.

   

..................................................................................

 

"خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی ، چه دادی؟؟؟

   .                                                              دکتر شریعتی"


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:28 عصر | نظرات دیگران()

 

شهر هرت

 

شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب 

شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن 
شهر هرت جایی است که همه بَدَن مگر اینکه خلافش ثابت  بشه
شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه: دوباره لاف زدی؟؟
شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند
شهر هرت جایی است که درختان علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند
شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند            شهر هرت جایی است که شوهرها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند
شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر
شهر هرت جایی است که برای مریض شدن وپیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت
شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد
شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند
شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف
شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن
شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن
شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری
شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه
شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه                                                            شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی
شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار
شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است
شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر ر و دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن
شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی
شهر هرت جایی است که .......
خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:27 عصر | نظرات دیگران()

...

آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
 آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
  پشت سر دیگران سخن می گویند  آدم های کوچک
آدم های بزرگ درد دیگران را دارند

آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های کوچک بی دردند 

 آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
 آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند

آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
 آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های کوچک مسئله ندارند

آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
 آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:26 عصر | نظرات دیگران()

  _.... منتظر یک نامه بودم که بیاید... اما چون نامه نیامد خودم رفتم . نگارنده نامه بایستی از جای مشخصی نامه را می فرستاد اما چون جای مشخصی نداشت یک جا را خودم انتخاب کردم و رفتم.

به آنجا که رسیدم کسی در آنجا حضور نداشت .... پس رفتم .

وقتی به این ماجرا فکر کردم متوجه شدم که من برای هر عملی " رفته ام " پس تردید کردم که مبادا من کسی هستم که مدتها است با رفتن زندگی میکنم ! و چون بیشتر تامل کردم یقین پیدا کردم که "رفته ام " و بدین خاطر بود که نامه ای بدستم نرسیده بود .چون فرستنده گمان کرده بودکه من رفته ام .

باز جای آن بود که بیشتر فکر میکردم و پی بردم که ممکن است هر کسی برود پس پیش ازآنکه تصور بکنیم که کسی رفته است و یا آنکه چنان وانمود شود که رفته ایم نامه ها را بنویسیم و جایمان را مشخص کنیم و جواب بدهیم : نرفته ایم . منتظر نامه شما هستیم !


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:26 عصر | نظرات دیگران()

محیط زیست در ایران باستان
نسل آدمی و نخستین زن و مرد جهان به نام مشی و مشیانه از ریشه دوگانه گیاهی به نام مهرگیاه در دل زمین به وجود آمده و آفریده شده‌اند و در جهان مادی اسفند (سپندارمذ) ایزد نگهبان زمین بوده و وی را دختر اورمزد (اورمزد) نامیده‌اند، اسفند موظف است که همواره زمین را خرم، آباد، پاک و بارور نگه‌ دارد و در واقع زمین یا اسفند مادر نسل آدمی دانسته می‌شود که جشنی نیز در اسفندروز از اسفندماه به نام اسفندگان (سپندارمذگان) برگزار می‌شود و این روز گرامیداشت زن و زمین است. دین زرتشت یکی از ادیانی است که در آن بیشترین سفارش‌ها جهت پاسداری از زمین و نگاهبانی از طبیعت به پیروانش شده‌ است. در اوستا کتاب مقدس زرتشت که یکی از پایه‌های استوار فرهنگ ایرانی است بارها به آشکاری از پاسداری زمین سخن رفته همانگونه که در فروردین یشت بند 153 و 154 می‌خوانیم: «می‌ستاییم این زمین را، می‌ستاییم آن آسمان را، می‌ستاییم روان‌های جانوران سودمند را، می‌ستاییم روان‌های مردان پیرو راستی را، می‌ستاییم روان‌های زنان پیرو راستی را، در هر سرزمینی که زاده شده باشند...»
در ستایش آفریده‌های اهورا مزدا نخست زمین یاد شده‌است چنانکه داریوش بزرگ نیز می‌گوید: «خدای بزرگ است اهورا مزدا که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید» و همچنین زرتشت در گات‌ها خطاب به اورمزد می‌گوید: «این زمین شادی آفرین را تو آفریدی.» فرگرد سوم وندیداد یکی از بخش‌های مهم اوستاست که در آن قوانینی برای نگهبانی و استفاده درست از زمین و طبیعت وضع شده‌است، همانگونه که در ستایش کسانی که از زمین استفاده‌ای درست می‌کنند می‌خوانیم «کسی که دانه می‌کارد اشویی (پاکی، راستی، درستی) می‌کارد.» یا در جایی دیگر در این فرگرد با بدست دادن تصویری زیبا و پندآمیز از زمین می‌خوانیم: «دیو خشکسالی و تنگی و گرانی از دیدار کشتزاران سبز و درختان افسرده شده و افسوس خورده، اندوهگین می‌شوند و تا جایی که نشان پای گوسپندان بر زمین است فراتر خواهد گریخت»، همچنین در این کتاب برای کسانی که زمین را آلوده به مردار یا هر آلاینده‌ای می‌کنند مجازات تازیانه پیش‌بینی شده‌است.


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:25 عصر | نظرات دیگران()

از  بهاران کی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ (مولوی) همه ساله در جهان در روز دوم اردیبهشت ماه (22 آوریل) مراسمی در گوشه و کنار جهان با نام «روز زمین» برگزار می‌شود که امسال به دلیل کبیسه بودن سال خورشیدی این روز به سوم اردیبهشت تغییر یافته‌است. هدف از این مراسم آگاهی‌رسانی و ارزش‌گذاردن به زمین، این مادر هستی است، از این‌رو سازمان ملل متحد این روز را بدین نام خوانده است و پیشینه و بنیانگذاری آن به «جان مک‌کانل» دانشمند و کوشنده در حوزه‌های علوم، مذهب و صلح به سال 1969 برمی‌گردد که نخستین هشدارها را از اثر زیانبار پلاستیک و مشتقات آن بر زمین عنوان کرد. فلسفه برگزاری روز زمین، پاک نگهداشتن زمین از آلودگی و پاکسازی آن از آلاینده‌هاست و آنچه در این روز بر جهانیان واجب است کم کردن حتی ذره‌ای از آلودگی خود بر این زمین است ولی شاید ایرانیان در برابر این روز مسوولیتی بس بیشتر از سایر ملت‌ها داشته باشند و آن به سبب پیشینه و پشتوانه بزرگی به نام فرهنگ ایرانی است که در جای جای آن احترام به زمین و پدیده‌های طبیعی را مشاهده می‌کنیم. قرن‌ها پیش ایرانیان باستان نه تنها به معنای واقعی پاسداری از زمین را تجربه می‌کردند بلکه روزی را نیز به نام روز زمین جشن می‌گرفتند و امروز جهانیان به این نکته رسیده‌اند که اگر می‌خواهند فرزندان‌شان نیز از نعمت زندگی در زمین برخوردار باشند باید اندکی با زمین مهربان‌تر باشند و روزی را به نام آن کرده‌اند.

همانگونه که می‌دانیم همه دین‌ها و باورهای نیک در هر نقطه‌ای از جهان که رسالت خود را آغاز کرده‌اند همواره انسان را به پیروی از نیکی و رفتار نیکو دعوت کرده‌اند و یکی از آن رفتارهای نیکو پاسداشت و نگهداری زمین و طبیعتی است که پیرامون ماست و در آن زندگی می‌کنیم از ‌این‌رو بارها در آیین‌های مقدسی چون اسلام، زرتشت، بر آن سفارش شده ‌است. لذا در این نوشتار برآن شده‌ایم تا اندکی از این آموزه‌های نیک را از چند دین و باور کهن درباره زمین و پیرامونش بازکاویم.


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:24 عصر | نظرات دیگران()

 یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت :  
"
خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"                                 
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد!
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.                 
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"                              

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و                      
می خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"                                

خداوند جواب داد: "ساده است! فقط                          
احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:21 عصر | نظرات دیگران()

من و رئیسم

وقتی من یک کاری را دیر تمام می‌کنم، من کند هستم.

وقتی رئیسم کار را طول دهد، او دقیق و کامل است.

 

وقتی من کاری را انجام ندهم، من تنبل هستم.

وقتی رئیسم کاری را انجام ندهد، او مشغول است.

-

وقتی کاری را بدون اینکه از من خواسته شود انجام دهم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.

وقتی رئیسم این کار را کند، او ابتکار عمل به خرج داده است.

-

وقتی من سعی در جلب رضایت رئیسم داشته باشم، من چاپلوسم.

وقتی رئیسم، رئیسش را راضی نگاه دارد، او همکاری می‌کند.

-

وقتی من اشتباهی کنم، من نادان هستم.

وقتی رئیسم اشتباه کند، او مانند دیگران یک انسان است.

-

وقتی من در محل کارم نباشم، من یک جایی خارج از محل کار در حال گشت‌زدن هستم.

وقتی رئیسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.

-

وقتی یک روز مرخصی استعلاجی داشته باشم، من همیشه مریض هستم

وقتی رئیسم در مرخصی استعلاجی باشد، او حتماً خیلی بیمار است.

-

وقتی من مرخصی بخواهم، باید یک جلسه دلیل و توجیه بیاورم.

وقتی رئیسم به مرخصی برود، باید می‌رفت چون خیلی کار کرده است.

-

وقتی من کار خوبی انجام می‌دهم، رئیسم هرگز به خاطر نمی‌آورد.

وقتی من کار اشتباهی انجام دهم، رئیسم هرگز فراموش نمی‌کند.

 


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/3/18 و ساعت 5:20 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 41
بازدید دیروز: 34
مجموع بازدیدها: 248832
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه