کمالو مجید
قصّه ی حال من و تو ، از سرم جدا نمی شه
ای که از ماه می گریزی ، اما با منی همیشه
من یه روز مثل تو بودم ، دلِ سنگ و روحِ بیمار
حالا که غصّه نداری ، برو از دم دل یار
برو که خصلت بارون با چه سرسختی شکستی
ای که نه کفر و حرومی ، ای که نه خداپرستی
منو با پای برهنه ، با تنی تشنه و بی تاب
لب اون چشمه گذاشتی ، که به هیچ کس آب نمی داد
ما با این همه ظلمت ، حتّی با این همه کینه ت
حاضرم بمیرم ای دل ، گریه ی تو رو نبینم
ای که از عاطفه دوری ، من به دام تو گرفتار
من اگه ناجیِ قلبم ، تویی خنجر به دل یار
برو که وسط بارون ، چه به باد دادی و رفتی
تو که از همه بریدی ، تو که از خدا گذشتی
امّا با این همه حرفها ، من همینم که همینم
الهی بمیرم ای دل ، گریه ی تو رو نبینم
قصّه ی حال من و تو ، از سرم بیرون نمی ره
کاشکی از تو می گذشتم ، دیگه امّا خیلی دیره
قصّه ی کفتر عاشق ، مصلحت نفس تو
چه به نگاه خالی ، پَر زدم تو قفس تو
من چه ساده ، ساده دل ، محوِ دنیای تو بودم
تو سکوتِ خلوتِ من ، خودمو گم کرده بودم
اگه امروز می بینی ، که گرفتارِ زمینم
بغض نکن که نمی تونم ، گریه ی تو رو ببینم
در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار را برای من کمال پرست
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست
زبان آتش
(فریدون مشیری)
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست…
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار…
اگه یه روز بری سفر … بری زپیشم بی خبر
اسیر رویاها می شم … دوباره باز تنهامی شم
به شب می گم پیشم بمونه … به باد می گم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری … چرا می ری تنهام می ذاری
اگه فراموشم کنی … ترک آغوشم کنی
پرنده دریا می شم … تو چنگ موج رها می شم
به دل می گم خواموش بمونه … میرم که هر کسی بدونه
می رم به سوی اون دیاری … که توش من رو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه … بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم … که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم…
اگه بازم دلت می خواد یار یک دیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره … دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری … که توش من رو تنها نذاری
اگه می خوای پیشم بمونی … بیا تا باقی جوونی
بیا تا پوست به استخونه … نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره … دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری … که توش من رو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه … بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم … که باز برات آواز بخونم
اگه یه روزی نوم تو باز ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه … بذاره دردت جا به جا شه
بره توی تموم جونم … که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
دئمه مجنونه ده لی بلکه ده لیلا ده لی دیر
عشق اولان یئرده بوتون عاقل و دانا ده لی دیر
سالدی یوسف کیمی اؤز سئوگیلی سین زنجیره
قویدی رسوالیقی عالمده ، زلیخا ده لی دیر
عشق زنجیرینین افتاده سی بیر من ده گیلم
هوس سلسله عشقله دونیا ده لی دیر
ساریلیر چیگنینه ، گاه بوینونا ، گاه قامتینه
اژدهالار کیمی اول زلف چلیپا ، ده لی دیر
بیر وفاسیز گول ایچون ناله سی دونیانی دوتوب
واده عشقده وامیق ده لی ، عذرا ده لی دیر
ال گؤتورمه ز بو قارا گؤزلولرین زولفوندن
هر اؤتن ، ظن ائیله ییر واحدی گویا ده لی دیر
رحمه گلدون نه گوزل منله مدارا ائلدون
نده قلبیمده کی بو درده مداوا ائلدون
قره گوز اوسته قرا قاشلار ایتی خنجرتک
پیلدی باغریمی گوزیاشیمی دریا ائلدون
آغ یوزونده قره خالون منی ایتدی قره گون
ادیمی دیللره سالدون منی رسوا ایلدون
دارادون تللری توکدون یوزوه شام و سحر
باغلادون ال قولومی محشر کبری ائلدون
تار زلفونله چکوب داره منی اولدوردون
صونرا ویردون گئنه جان معجز عیسا ائلدون
هارا گیتدون گوزلیم منده دالونجان گلدیم
من گوزوم اوسته دئدوم هر نه تمنا ائلدون
سویلیردیم ئوزومه وصلیوه بیر کون چاتارام
منی سالدون اودا یاندوقجا تماشا ائلدون