کمالو مجید
به اعتقاد فروید که در پزشکی آموزش دیده بود انگیزش توسط نیروهای فیزیولوژیکی تنظیم میشود. از نظر وی بدن انسان یک سیستم انرژی پیچیده است که برای افزایش و کاهش دادن انرژیاش در رفتار سازمان یافته است. مثلا با خوردن و نفس کشیدن بدن انرژی جسمانیاش را افزایش میدهد، با کار کردن و بازی آن را کاهش میدهد. به علاوه بدن انرژی روانی (ذهنی) را نیز تنظیم میکند. ذهن برای انجام کارکردهایش (تفکر ، یادآوری و غیره) به انرژی روانی نیاز دارد و انرژی روانی خود را از انرژی جسمانی بدن بدست میآورد. بنابراین در نظر فروید نیروهای بدنی انرژی جسمانی و روانی هر دو را فراهم میآورد.
غریزه نیروی محرک اصلی برای انرژی جسمانی و روانی در نظریه انگیزش فروید است. غریزه نیرویی با منشا زیستی است که از درون ارگانیزم سرچشمه میگیرد و به ذهن رسوخ میکند. بنابراین کل انگیزش از هسته نیازهای بدنی غریزی ناشی میشود. لازم است دقیقا روشن شود که منظور فروید از اصطلاح غریزه که به زبان آلمانی Trieb است، چیست. شاید یک نیاز اصطلاح بهتری به جای غریزه باشد. بنابراین غریزه صرفا به معنی محرکی با منشا فیزیولوژیکی است، نیرویی است که از کمبود در اندام بدنی ناشی میشود و به صورت بالقوه یک حالت روانی را فعال میسازد.
برای فروید به همان تعداد که نیازهای جسمانی مختلف وجود دارند غرایز متعددی موجود هستند که قادرند بر ذهن تاثیر بگذارند. برخی از نیازهای بدنی آشکارتر نیازهای غذا ، آب و خواب هستند. ولی فروید نیازهای مختلف بسیار زیاد بدنی دیگری را نیز شناسایی کرد. وی به جای اینکه غرایز جسمانی را طبقه بندی نموده و فهرستی از آنها تهیه کند دو طبقه کلی را مورد تاکید قرار داد، غرایز زندگی و غرایز مرگ.
اولین طبقه غرایز یعنی اروس که غرایز زندگی هستند سادهتر از غرایز دیگر توصیف شدهاند. اروس زندگی را حفظ میکند و بقای فردی و اجتماعی را تضمین میکند. بنابراین غرایزی که مربوط به غذا ، آب ، هوا ، خواب ، تنظیم درجه حرارت ، تسکین درد و نظیر آن هستند همگی به زندگی و بقای فرد کمک میکنند. غرایز مربوط به میل جنسی ، مهرورزی و پیوند جویی به زندگی و بقای گونه کمک کرده بر تولید مثل تاکید دارند که فروید آن را از چارلز داروین اقتباس کرد.
غرایز مرگ فرد را به سوی استراحت و صرفه جویی انرژی و به سمت آرامش جسمانی ثابت میکشانند. آرامش کامل و نه عدم تعادل یا اختلال جسمانی فقط میتواند از طریق استراحت کامل بدست آید که همان مرگ است. فروید هنگام بحث درباره غرایز مرگ بیشتر بر پرخاشگری تاکید داشت. پرخاشگری بخصوص فرد را وادار به نابود ساختن و کشتن میکند و در هشیاری به صورت تمایل به انجام چنین کاری نمایان میشود.
این سائقهای غریزی با منشا جسمانی انرژی برانگیزنده رفتار را فراهم میکنند ولی تجربه و نه خود سائقها ساختاری را فراهم میآورد که انرژیهایی چون پرخاشگری را به شیوههای مناسب اجتماعی و سازگارانه هدایت میکند. بنابراین سائقهای غریزی برای رفتار انرژی فر اهم میکنند در حالی که شخصیت به آن جهت میدهد.
تقسیم بندی زندگی روانی به هشیار و ناهشیار فرضی بنیادی است که روانکاوی بر آن قرار دارد. فروید این نظر را که هشیاری اساس زندگی روانی است رد کرد و از این رو شخصیت انسان را به سه بخش تقسیبم نمود: هشیار ، نیمه شیار و ناهشیار. هشیاری تمام افکار ، احساسها ، خاطرهها و تجربههایی را که شخص در هر لحظه معین از آن آگاه است شامل میشود. محتوای هشیاری شامل هر چیزی است که مورد توجه فوری شخص قرار گرفته و از نظر انگیزش نسبتا بیاهمیت است. نیمه هشیار تمام افکار ، احساسها که در لحظه خاص در هشیاری موجود نیستند ولی با تلاش جزئی میتوانند وارد هشیاری شوند انبار میکند.
مثلا شما درباره اسامی افرادی که در اتاق هستند آگاهید ولی فعلا درباره آنها فکر نمیکنید. گستردهترین و مهمترین مولفه انگیزشی شخصیت انسان از دیدگاه فروید ناهشیار است. ناهشیار مخزن غیر قابل مشاهده تکانههای غریزی ، تجربههای سرکوب شده، خاطرات کودکی و امیال نیرومند ولی ارضا نشده است. این مخزن روانی غرایز و تکانهها برای درک نقطه نظر روانکاوی پویایی انگیزش انسان اساسی است. از دیدگاه فروید با تجلیل رویا ، آزمونهای فرافکن ، خطاها و لغزشهای زبانی ، هیپنوتیزم و شوخی میتوان به محتوای ناهشیاری دست یافت.
کمک فروید به مطالعه انگیزش انسان علیرغم جذابیت آْن حداقل در معرض چند انتقاد اساسی قرار گرفته است. مهمترین انتقاد از فروید آن است که بسیاری از مفاهیم نظری وی از نظر علل آزمون پذیر نیستند. مثلا امکان اینکه بتوان به صورت تجربی وجود غرایز مرگ و زندگی را در انسانها آزمایش کرد وجود ندارد. دومین انتقاد از فروید آن است که بسیاری از مفاهیم انگیزشی او از مورد پژوهی افراد بیمار بدست آمدهاند. فرض کردن اینکه پویایی انگیزشی تعداد اندکی از افراد بالغ اروپایی که در اولین سال های 1900 روان درمانی شدهاند بیانگر پویایی انگیزشی انسان در کل است دشوار به نظر میرسد.
سومین انتقاد این است که فروید تاکید زیادی بر استعداد زیستی ، تجربههای کودکی، امیال غریزی و جنبههای بدبینانه شخصیت فرد داشت. منتقدان فرویدی اغلب خاطرنشان میسازند که تجربههای بزرگسالی به اندازه تجربه کودکی بااهمیت هستند و تاثیرات اجتماعی و فرهنگی به اندازه زیست شناسی انگیزههای ما را شکل میدهند و نظر خوش بینانه درباره شخصیت به اندازه نظر بدبینانه معایب زیادی برای عرضه دارد. به علاوه در حالی که میل جنسی و پرخاشگری انگیزههای مهم انسان هستند انگیزههای مهم دیگری نظیر کنجکاوی وجود دارند که نمیتوان صرفا آنها را به این دو کاهش داد.
حیدر بابا دنیا یالان دنیادی سلیماندان نوحدان قالان دنیادی اوغول دوغان درده سالان دنیادی هرکیمسیه هر نه وئریب آلیبدی
افلاطوندان بیر قوری اود قالیبدی
حیدر بابا یولوم سنن کج اولدی عمروم کچدی گلممه دیم گج اولدی هئچ بیلمه دیم گوزللرون نج اولدی بیلمزدیم دنگه لروار دونوم وار
ایتگین لیک وار آیرلیق وار ئولوم وار
حیدر بابا یار - یولداشلار دوندولر بیر - بیر منی چولده قویوب چوندولر چشمه لریم چراغلاریم سوندولر یامان یئرده گون دوندی آخشام اولدیبابا ،
دنیا منه خرابه شام اولدی
ایلدیریملار شاخاندا سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله
بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا نوْروز گوْلى ، قارچیچکى ، چیخاندا آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون
دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون
حیدربابا ، گوْن دالووى داغلاسین ! اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین ! اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین! یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا
بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا
گفت امیر المؤمنین با آن جوان که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی بر روی من نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهر حق شد و نیمی هوا شرکت اندر کار حق نبود روا
تو نگاریده ی کف مولیستی آن ِ حقی، کرده ی من نیستی
نقش حق را هم به امر حق شکن بر زجاجه ی دوست، سنگ دوست زن
گبر این بشنید و نوری شد پدید در دل او، تا که زُنارش بُرید
گفت من تخم جفا می کاشتم من ترا نوعی دگر پنداشتم
تو ترازوی احد خو بوده ای بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
تو تبار و اصل و خویشم بوده ای تو فروغ شمع کیشم بوده ای
من غلام آن چراغ شمع خو که چراغت روشنی پذرفت از او
من غلام موج آن دریای نور که چنین گوهر در آرد در ظهور
عرضه کن بر من شهادت را که من مر ترا دیدم سرافراز زمن
قرب پنجَه کس ز خویش و قوم او عاشقانه سوی دین کردند رو
او به تیغ حلم چندین خلق را وا خرید از تیغ چندین حلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
الهی به مستان میخانه ات به عقل آفرینان دیوانه ات
به خم خانه وحدتم راه ده دل زنده و جان آگاه ده
میی ده که چون ریزیش در سبو بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند بدن را فروزان تر از دل کند
از آن می که چون چشمت افتد بر آن توانی در آن دید حق را عیان
از آن می که چون عکسش افتد در آب بر آن آب تبخال افتد حباب
از آن می که گر شب ببیند خزاب چو روز از دلش سر زند آفتاب
از آن می که چون شیشه بر لب زند لب شیشه تبخاله از لب زند
میی سر به سر مایه عقل و هوش میی بی خم و شیشه در ذوق و جوش
بیا ساقیا می به گردش درآر که دلتنگم از گردش روزگار
میی بس فروزانتر از شمع روز می و ساقی و باده و جام سوز
میی کو مرا وارهاند زمن از این و از آن و ز ما و ز من
میی راکه باشد در او این صفت نباشد به غیر از می معرفت
تو در حلقه می پرستان در آی که چیزی نبینی به غیر از خدای
بنام خدای مهربان
مهارتهای زندگی که توسط سازمان بهداشت جهانی توصیه شده که افراد آن را آموزش ببینند . در ضمن برای بعضی از دوستان
که بنا به شرایط شغلی می بایست برای حرفه های مختلف نیرو انتخاب کنند نیز توصیه می کنم مطلب زیر را به دقت بخوانند
1– مهارت های خودآگاهی
2 – مهارت همدلی
3 – مهارت روابط بین فردی
4 – مهارت ارتباط موثر
5 – مهارت مقابله با استرس
6 – مهارت مدیریت بر هیجان
7 – مهارت حل مسئله
8 – مهارت تصمیم گیری
9 – مهارت تفکر خلاق
10 – مهارت تفکر نقادانه
نکته:
مهارت با دانستن و علم متفاوت است. همانطور که یک نفر با خواندن کتاب شنا، فقط علم پیدا می کند ولی شنا کردن
یاد نمی گیرد، دانستن این مهارتها هم کافی نیست ، بلکه با تمرین و به کارگیری به مرور در زندگی روزانه، شاهد
نتایج رضایت بخش آن خواهیم بود.
معرفی مهارت های زندگی
1- مهارت خودآگاهی
مهارت خودآگاهی ، توانایی شناخت نقاط ضعف و قوت خواسته هاست. نیازها، تمایلات و تصویر واقع بینانه از خود است تا
حقوق فردی، اجتماعی و مسؤولیت های خود را بهتر بشناسیماین مهارت موجب می شود که به سئوال مهم « من کیستم؟»
جواب دهیم.
2-مهارتهمدلی
همدلی یعنی این که فرد بتواند مسایل دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد درک کند و به آن ها
احترام بگذارد.این مهارت موجب می شود تا به دیگران توجه کرده و آن ها را دوست داشته باشیم و خود
نیز مورد توجه و دوست داشتن دیگران قرار بگیریم و با ایجاد روابط اجتماعی بهتر به هم نزدیکتر شویم.
3- مهارت روابط بین فردی
مهارتی است که موجب می شود ضمن تقویت روحیه ی مشارکت، اعتماد واقع بینانه و همکاری با دیگران
بتوانیم مرزهای روابط بین خود و کسانی که دوستشان داریم را تشخیص داده و در جهت ایجاد روابط
صمیمانه و دوستانه قدم برداریم و هر چه زودتر به دوستی های نامناسب و ناسالم خود خاتمه دهیم.
پیش از آن که مورد آسیب جدی قرار گیریم.
4- مهارت ارتباط مؤثر
کسب این مهارت به ما می آموزد برای درک موقعیت دیگران چگونه به سخنان آنان فعالانه گوش دهیم و چگونه
دیگران را از احساس و نیازهای خودآگاه نماییم تا ضمن به دست آوردن خواسته های خود طرف مقابل نیز
احساس رضایت نماید.
5- مهارت مقابله با استرس
در دنیای امروز ، همواره با تغیرات وسیع و پیچیده ای مواجهیم و هر تغییری با فشارهای روحی و روانی
(استرس)همراه است. میزان استرس اگر بیش از حد و طولانی باشد، برزندگی و عملکرد ما تأثیر منفی گذاشته
و مشکلات جدی و زیادی را برای ما به وجود خواهد آورد. فراگیری این مهارت به ما کمک می کند تا ضمن
شناسایی هیجان های خود و دیگران و تأثیر آن ها بر تفکرات و رفتارهایمان بتوانیم در مقابله با آن ها واکنش
مناسب را از خود بروز دهیم.
6- مهارت مدیریت بر هیجان
ما همواره با احساسات و هیجانات مختلفی مثل خشم، ترس، لذت، غم و ... روبرو هستیم که آنها بر تصمیم گیری
و نحوه زندگی و روابط ما با دیگران اثر می گذارد، شناسایی و کنترل این احساسات و هیجانات قسمتی از
مهارت مدیریت بر هیجان می باشد.بخش دوم مهارت مدیریت بر هیجان مربوط به شناخت و کنترل احساسات
و هیجانات دیگران است. در این مهارت ما متوجه عکس العمل احساسی و هیجانی دیگران شده و آنرا تحت
کنترل قرار می دهیم.
7- مهارت حل مسئله
ما هر روزه با مسایل فراوانی روبه رو هستیم که برخی ساده و برخی پیچیده اند. مهارت حل مسئله این توانایی
را به ما می دهد که با توجه به تجارب عملی و توانمندی های ذهنی خود بتوانیم در جهت حل مسئله یا مشکل قدم
برداشته و به نتیجه مطلوب دست یابیم.
8- مهارت تصمیم گیری
انسان در مسیر زندگی همواره نیازمند تصمیم گیری های مختلف است و موفقیت در زندگی در گرو تصمیم گیری
درست و به جای اوست.مهارت تصمیم گیری به ما کمک می کند تا با اطلاعات و آگاهی کافی با توجه به اهداف
واقع بینانه خود، از بینراه حل های مختلف بهترین راه حل را انتخاب کرده و به کار بگیریم و پذیرای پیامدهای
آن نیز باشیم.
9- مهارت تفکر خلاق
فکر کردن مهارتی است که از کودکی می اموزیم. مهارت تفکر خلاق، قدرت کشف و تولید اندیشه ی جدید را برای
ما فراهم می آورد.مهارت تفکر خلاق به ما کمک می کند درمواجهه با حوادث ناگوارچگونه احساسات منفی خود را
به احساسات مثبت تبدیل کنیم. تفکر خلاق نوع دیگر دیدن است در این تفکر هیچگاه مشکل یک عامل مزاحم به
حساب نمی آید بلکه یک فرصت برای کشف راه حل های نو و بدیع تلقی می شود تاکنون کسی به آن توجه نکرده است.
10- مهارت تفکر نقادانه
تفکر نقادانه نوعی دیگر از تفکراست. کسب این مهارت به ما می آموزد تا هرچیزی را به سادگی و دربست قبول
یا رد کنیم، ابتدا در مورد آن موضوع سؤال و استدلال کنیم، سپس بپذیریم یا رد کنیم. کسانی که از تفکر نقادانه
برخوردارند ، فریب دیگران را نمی خورند و به راحتی جذب گروهها و افراد و مواد مخدر نمی شوند، چرا که
همواره با سوال کردن به عاقبت کار می اندیشند و از همنوایی دوری می کنند. اینها کسانی هستند که این
ضرب المثل را نمی پذیرند که: خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو
هر وقت توی زندگی به یه در بزرگ رسیدی که روش یه قفل بزرگ بود نترس و نا امید نشو!!! چون اگه قرار بود باز نشه جاش یه دیوار میذاشتن.
نیکبخت آن است که ازحال دیگران پند گیرد و بدبخت آن که از حال او پند گیرند.
مایوس مباش زیرا ممکن است آخرین کلیدی که درجیب داری، قفل را بگشاید.
شما می توانید گلی را زیر پای خود لگد مال کنید، اما محال است که بتوانید عطر آن را در فضا محو کنید.
نیک بخت ترین مردم کسی است که کردار به سخاوت بیاراید و گفتار به راستی .
کسی از دانش خود برخوردار می شود که به دانش خود عمل کند .
بیش از هر چیز نخست بدان که چه میخواهی.
وقتی ارتباط عاشقانه ات به انتها میرسد، فقط به سادگی بگو: همه اش تقصیر من بود.
آنکسی که از رنج زندگی بترسد، از ترس در رنج خواهد بود.
اگر می خواهی قدر پول را بدانی قرض کن ..
اقبال به سراغ کسی می رود که به کار عقیده دارد نه به اقبال .
وسعت دنیای هر کس به اندازه وسعت اندیشه اوست.
ترس گرچه خالق نیست اما میتواند از هیچ ؛ چیزی بیافریند .
ملیت حقیقی ما، بشریت است.
ما اغلب از فرداها قرض می کنیم، تا وام خویش را به دیروزها بپردازیم .
تنها چیزی که موفقیتهای ما را محدود میسازد، تفکریست که به ما میگوید نمیتوانی موفق شوی .
عشق رازی است مقدس. برای کسانی که عاشقند، عشق همیشه بی کلام می ماند، اما برای کسانی که عشق نمی ورزند، عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست.
چشم دیگران چشمی است که ما را ورشکست میکند. اگر همه بغیر از ما نابینابودند، نه به خانه باشکوه نیاز بود و نه به لوازم عالی.
بحرانهای بزرگ، انسانهای بزرگ را به وجود می آورند .
عشق تنها آزادی در دنیاست، زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانین بشری و پدید های طبیعی مسیر آن را تغییر نمی دهند.
سریع فکر کنید ولی آهسته سخن بگوئید.
چهار چیز برگشت ناپذیرند: جمله خارج شده از دهان، تیر رها شده از کمان، زندگی گذشته و فرصت های از دست رفته.
کسی که به خاطر شما دروغ میگوید به شما نیز دروغ خواهد گفت .
خدمتی که به خود میکنیم در درونمان میمیرد ولی آنچه برای دیگران انجام میدهیم فنا ناپذیراست.
مشکلات فرصتهایی هستند در لباس کار و تلاش .
اعتماد به نفس همیشه حاصل درست عمل کردن نیست بلکه نتیجه نترسیدن از اشتباه است.
شکست فرصتی برای شروع مجدد و هوشمندانه تر است .
عادات بد، رختخواب گرم و راحتی هستند که خزیدن به درون آن آسان و خارج شدن از آن دشواراست.
در راه رسیدن به اوج با مردم مهربان باش چرا که هنگام سقوط با همان مردم رو به رو خواهی شد.
ارزش هر چیزی را می توان با مقدار وقتی که حاضرید صرف آن کنید اندازه گیری کرد.
هیچکس از قلب شما به شما نزدیکتر و راستگوتر نیست بنابراین از کسانی که قلب پاک شما ایشانرا بخود نمی پذیرد اجتناب کنید .
زندگی کسالت بار نیست، کسالت در مردمی است که از پشت عینکهای تیره نگاه میکنند .
یک شمع میتواند هزاران شمع را روشن کند، بدون آنکه چیزی از دست بدهد بمانند شادی که هیچگاه با تقسیم کردن کم نمیشود.
آنانکه گذشته را به خاطر نمی آورند محکوم به تکرار آنند.
در نگاه کسانی که معنی پرواز را نمی فهمند هر چه اوج بگیری کوچکتر میشی .
برخی، بخاطر همرنگ شدن با جماعت، آنها را رنگ می کنند.
برای انسانها هیچ فقری بالاتر و سخت تر از تنهایی نیست.
یا راهی پیدا می کنم ، یا آن را پدید می آورم.
اگر لازم باشد چیزی را بیش از دوبار قرض بگیری، یکی برای خودت بخر.
امید عافیت و نیکوئی از آخرین و بهترین کامرانی های آدمی است .
عمر بهای سنگینی است که برای بلوغ پرداخت میشود .
عشق شخص به کشورش، چیز باشکوهی است، ولی چرا این عشق در مرز متوقف شود.
لیاقت، جوهر توانایی است.
مواظب باشید حقیقت را لابه لای آرزوهای خود گم نکنید.
موفق باشید...
حقیقت مسئله این است که هر کسی با یک دهان و تارهای صوتی می تواند با دیگران حرف بزند. می تواند اینقدر حرف بزند که به کلی خسته و درمانده شود. درمورد همه چیز می تواند حرف بزند. می تواند ادعا کند که بهترین است، می تواند تهدید کند یا حتی فحش و بد و بیراه نثار کند؛ می تواند دروغ بگوید، راست بگوید، فریب بدهد یا قصه هایی را از خود ببافد که حقیقت نداشته است، مگر اینکه بتواند حرف هایش را با عمل ثابت کند.
بیشتر آدم ها خیلی حرف می زنند. نظرشان را در مورد همه چیز ابراز می کنند، چه از آنها خواسته باشند چه نخواسته باشند. آنها به جای اینکه با اعمال و کارهایشان زندگی کنند، با حرف زندگی می کنند.
حتماً تابه حال با افراد خالی بندی برخورد داشته اید که گوشه ای نشسته و از خاطرات خود شروع به صحبت می کند. با توجه به حرف هایش شما تصور خواهید کرد که او یک قهرمان، یک ورزشکار یا آدم مهمی است، تا اینکه در آخر کار وقتی.......
جریان چیست؟ بله، این فرد واقعیت خود را دوست ندارد، به همین دلیل تصویر یک قهرمان را برای خود می سازد تا همه قبولش کنند و اینگونه خود را ارضا کند ؛ البته او باید بداند که در زندگی کوچک خود، واقعاً یک قهرمان است، فقط باید این مسئله را بپذیرد. هر کسی با کمی قوه ی تعقل می تواند قهرمان باشد.
مردان واقعی معمولاً افرادی هستند که کمتر حرف می زنند. فقط در مواقع لزوم عقاید خود را ابراز می کنند. هیچوقت آنها را در حال پرحرفی نمی بینید چون برای آنها وقت طلا است. حرف فقط زمانی می تواند برای آنها به منزله ی سلاح باشد که بتوانند آن را با عمل ثابت کنند.
خیلی وقت ها شنیده ایم که افراد هنگام رویارویی با مشکلات چه تهدیدات احمقانه ای می کنند که هیچ وقت عملی نمی شود. با این کار دیگر کسی او را جدی تلقی نخواهد کرد.
برای اینکه دیگران ما را جدی بگیرند، هیچ وقت نباید حرفی بزنید که نتوانید آن را با عمل ثابت کنید. اما اگر کسی شما را جدی تلقی نکرد، عصبانی نشوید.
تا جایی که می توانید همه ی حرف هایتان را به عمل برسانید. لازم نیست که سخنرانی کنید. حرفتان را واضح و کامل بیان کنید طوری که همه متوجه بشوند. اگر باز دیگران نفهمیدند، دیگر وقتش رسیده که آن را عملی کنید. سعی نکنید به خاطر نفهمیدن دیگران شروع به پرحرفی برای توضیح آن کنید. از قدیم گفته اند، کم گوی و گزیده گوی چون دُر.
خلاصه حرف بزنید، اما جملات پرمعنی بگویید. و برای اینکه قدرت و احترام خود را همه جا حفظ کنید حرفی نزنید که نتوانید آن را اجرا کنید. و اگر هم زدید به هر قیمتی که شده آن را عملی کنید.
عیب ندارد اگر به همه ی دنیا اعلام کنید که چه کارهایی می خواهید انجام دهید. اما اول آن را نشان دهید. حرف زدن آسان است، این عمل کردن است که از عهده ی هر کسی برنمی آید. حرفی نزنید که نتوانید آن را با عمل ثابت کنید. اما اگر قادر به عمل کردن هستید، دیگر می توانید در آن خصوص هر حرفی بزنید.
انسانها دوست دارند بهتر از دیگران باشند و اگر فرد ضعیفی احساس کند دیگران بهتر از او هستند و خودش در مرتبه پایینتری قرار دارد، دچار حسادت میشود.
شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مىکند که چرا فلان نعمت را به فلان کس دادى؟! این چه حکمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمىدهى؟!«حسود» در واقع معترض به حکمت الهى است و به همین دلیل نوعى کفر و شرک خفى محسوب مىشود.
بعضی مواقع هم میشود که کسی از راه نامشروع به دارائی و مقام و .... رسیده ولیکن ما بازهم حسودی میکنیم ؛ که اگر ما گوش شنوائی داشتیم ؛ می شنیدیم که میگویند صبر کن آخر و عاقبتش را ببین ؛ پس حسادت برای چه ؟ ما با حسادت طرف مقابل را بزرگ کرده و خود را ناچیز و خوار میکنیم .
عزت نفس و اعتماد به نفس باعث میشود فرد در هر شرایطی خودش را ارزشمند بداند و به دیگران حسادت نکند و آنچه را که دیگری بخاطر آن فخر فروشی میکند ؛ میبایست آنقدر بزرگ شوید تا آن برای شما حقیر شمرده شود و بی توجه باشید و این سخت ترین پاسخ است .
خدایا به داده هایت، به نداده هایت و به گرفته هایت شکر
زیرا در داده هایت نعمت، در نداده هایت حکمت، و در گرفته هایت مصلحت و امتحان است.
همه ما طی روز با افراد دروغگو روبه رو می شویم . دوستان و یا همکارانی که از شجاعت های خود داستانها می گویند و یا درباره ماجراهایی که در زندگی گذشته برایشان پیش آمده روایت های پر از مبالغه را برای ما تعریف می کنند تا حدی که شنونده شخصیت شخص دروغگو را همچون یک بیمار می پندارد ..
بعضی به دروغ همرنگ جماعت میشوند و آنی رنگ عوض میکنند.
بسیاری دروغگویی دایمی را همیشه به عنوان نشانه ای از وجود مشکل روانی در نظر می گیرند که می تواند شامل بیماری هایی مثل توهم و خیالپردازی ، انواعی از بیماری های روانی و یا خود شیفتگی روانی باشد . در بعضی موارد نیز افراد دروغگو نشانه ای از وجود بیماری نداشته و صرفاً به دروغ عادت کرده اند . این گونه اشخاص صبح از خواب بیدار می شوند و انگار مجبور هستند که تا شب دروغ بگویند . در این حالت باید نوع زندگی و کار آنها مورد بررسی قرار گیرد و شاید به دلیل نوعی اجبار کاری یا فشار در زندگی روزمره مجبور به دروغگویی می شوند .
دروغگوئی ابزار دست ضعیف النفسان است که بجای اینکه تلاش کنند با دروغ گفتن میخواهند ره صد ساله را یک شبه بروند .
بررسی نشان می دهد که اکثر افراد طی روز از دروغ های مصلحت آمیز استفاده کرده اند . این دروغهای مصلحت آمیز اکثراً دلایل مشابهی دارند ؛ مثلاً اجتناب از توهین به دیگران و یا جلوگیری از اهانت به احساسات وعقاید اطرافیان ، پوشاندن و مخفی کردن اشتباهات شخصی ، خودداری کردن از ایجاد دردسرهای بیهوده و ... اما هنگامی که دروغ به عنوان یک روش و استراتژی برای مقابله با مشکلات روزمره دائماً به کار گرفته شود، بسیار مضر و در واقع نوعی بیماری خواهد بود . گاهی اشخاص به دلیل عدم ناتوانی کافی در انجام وظایف محوله و یا عدم علاقه در کار یا تحصیل به دروغ روی می آورند .
بعضی ها با دروغگوئی میخواهند بزرگها را کوچک کنند .
محققان می گویند : مردم گاهی برای کسب موقعیت های مهم کاری یا اجتماعی و یا در برخورد با مسؤولیت های مهم خانوادگی برای این که بتوانند فرصت و مجالی برای خود بیابند به دروغ متوسل می شوند .
در واقع در بعضی حالات ، شخص دروغگو از داستان های خود به وجد می آید و از آنان لذت می برد .در بسیاری از این موارد دروغگویی در واقع عمق بخشیدن به آرزوهای شخصی برای احساس جذابیت و لذت حتی برای لحظاتی کوتاه است. ،او در واقع چهره ای از خود نشان می دهد که دوست دارد آن گونه باشد و در واقع نشان از نقص شخصیت دارد .
بعضی کوچکها با دروغگوئی و فریب میخواهند در جای بزرگان بنشینند .
بسیاری از دروغگوها نشانه هایی ازعدم تعادل روانی و ضعف شخصیت را از خود نشان می دهند که گاهی در تجربیات دوران کودکی و نحوه تربیت ناصحیح خانوادگی اشخاص ریشه دارد .
همه ما رویاهای خود را داریم ، همه در برخورد با حقایق تلخ زندگی می خواهیم خود را ایمن کنیم و همه ما از ذکر ناملایمات و شکست های گذشته خود اکراه داریم ؛ اما باید توجه داشت که هیچکدام از این مسائل نباید ما را به ورطه دروغگویی بکشاند .
نظر شما چگونه است ؟