سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
اطمینان به هرکس، پیش از آزمودنش [نشانه]درماندگی است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: سه شنبه 103 آذر 6

 این تصویر که بسیار عجیب به نظر می رسد اگرچه مدتهاست که از انتشار آن می گذرد و شاید بسیاری از مخاطبان و مراجعان به اینترنت بارها آن را دیده باشند اما چون این عکس را که یک صخره در برمه است فقط در یک روز خاص از سال میتوان شکار کرد و آنهم در ماه سپتامبر اقدام به انتشار مجدد آن شد. عکسی عجیب که فقط 1 بار در سال می‌ توان دیددر این روز اشعه خورشید با زاویه خاصی بر این صخره می تابدو اگر عکس را بچرخانید واقعا با تصویر شگرفی مواجه خواهید شد.مردم برمه بعنوان یک معجزه به آن نگاه می کنند.
عکسی عجیب که فقط 1 بار در سال می‌ توان دید

 نوشته شده توسط مجید کمالو در یکشنبه 90/11/30 و ساعت 8:30 صبح | نظرات دیگران()

مقبره ی مولانا که در حال حاضر به عنوان سمبل شهر قونیه از آن یاد می شود، در واقع محل سکونت پدر و خانواده ی مولوی به هنگام اقامت ایشان در قونیه بوده است. پدر مولانا پس از مرگ در همین خانه به خاک سپرده شد و مجالس سماع مولانا نیز در همین خانه برگزار می شده است . قونیه شهری است مذهبی که در مرکز کشور ترکیه و در شمال استان آنتالیا و جنوب آنکارا واقع شده است. استان قونیه از لحاظ مساحت بزرگترین استان ترکیه به شمار می رود. جمعیت شهر قونیه بیش از یک میلیون نفر است. در قرن 13 میلادی، قونیه پایتخت علاءالدین کیقباد پادشاه سلجوقیان روم بود و این شهر به برکت حضور پدر مولانا ( سلطان العلماء بهاء ولد ) به یکی از مراکز تدریس علوم دینی تبدیل شد. بعد از فوت پدر، مولانا به وعظ و تدریس علوم دینی در مساجد و مدارس قونیه ادامه داد. دیدار شمس تبریزی مولانا را شوریده حال نمود و در وصل و هجران او دیوان کبیر را سرود. پس از ناپدید شدن شمس تبریزی، بنا به درخواست حسام الدین چلبی، مولانا مثنوی معنوی را به نظم درآورد. مولانا که از 14 سالگی به همراه پدر در قونیه سکنی گزیده بود در 17 دسامبر 1273 میلادی مصادف با 27 جمادی الاول سال 672 هجری قمری در سن 59 سالگی در قونیه وفات یافت. مقبره ی مولانا همه ساله زیارتگاه عاشقان طریقت می باشد و این شهر را همچنان زنده نگاه داشته است، به گونه ای که روزی پنج بار صدای اذان از گوشه و کنار و از مساجد متعدد، زیبا و قدیمی آن شنیده می شود
 

 مقبره ی مولانا که در حال حاضر به عنوان سمبل شهر قونیه از آن یاد می شود، در واقع محل سکونت پدر و خانواده ی مولوی به هنگام اقامت ایشان در قونیه بوده است. پدر مولانا پس از مرگ در همین خانه به خاک سپرده شد و مجالس سماع مولانا نیز در همین خانه برگزار می شده است. مولانا نیز پس از مرگ در همین مکان دفن شد. همچنین بهاءالدین، پسر مولانا، بعضی از اقوام و یاران و مریدان وی از جمله صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی نیز در این مکان آرمیده اند. هر ساله دوستداران مولانا در 17 دسامبر مصادف با سالگرد وفات مولانا که شب اُروسنامیده می شود (Arus) از اطراف و اکناف ترکیه و جهان بر مرقد او حاضر می شوند تا شاهد مراسم ویژه ی بزرگداشت مولانا باشند.
مقبره ی مولانا دارای گنبد بزرگ سبز رنگ 16 وجهی است که مخروطی در بالای آن قرار دارد. این گنبد در سال 1397 میلادی توسط کارابان اوغلو ساخته شده و بر بالای آن با هنر کاشی کاری آیة الکرسی نقش بسته است. در بالای در ورودی مقبره، این بیت شعر به زبان فارسی نوشته شده است:
 کعبة العشاق باشد این مقام هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
 
زمانی که وارد این فضای روحانی می شوی، درصف عاشقان مولانا، قدم به قدم با نوای نی و بوی عود، آهسته آهسته حرکت می کنی و در جلوی مزار یاران و مریدان مولانا ادای احترام می نمایی. سپس به مقبره ی مولانا، پسرش بهاء الدین و پدرش سلطان العلماء می رسی. بعد افراد دیگری از خاندان و یاران وی را پشت سر می گذاری. در روی هر سنگ قبر کلاه و دستاری که در گذشته مورد استفاده قرار می گرفته به رسم یادبود و احترام قرار دارد. قبرهایی که فاقد کلاه مخصوص می باشند متعلق به بانوان است. پس از عبور از کنار قبرها می توانید از موزه بازدیدکنید. در این موزه آثار به جا مانده از گذشتگان از جمله البسه، کلاه، تسبیح، جانماز، قرآن های دست نویس و کتب نفیس دیگر، دیوان حافظ و سایر اشیاء قدیمی به نمایش گذاشته شده اند. پس از بازدید از موزه، نهایتاً می توانی این فضای معنوی را پشت سر بگذارید.ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
 
رقص سماع
سماع که در لغت به معنی شنیدن، شنوایی و هر آنچه به آن مربوط می شود است. در فرهنگ دراویش و صوفیان به معنای جدا شدن از خویش و فنا شدن در ذات اقدس الهی است. دراویش معتقدند سماع در عارف حالتی را ایجاد می نماید که به آن وجد ( vajd ) می گویند. مراسم وجد و سماع عموماً در مکانی به شکل دایره انجام می پذیرد. دایره نمادی است از زمان که آغاز و انجامی برای آن متصور نیست. شاید هم بی ارتباط با چرخش سیارات به دور خورشید نباشد. دایره در فرهنگ دراویش نماد ابدیت است. نی و دف مهمترین ابزار موسیقی دراویش است. نوای موسیقایی نی، نوای شکایت به پیشگاه الهی است و درویش از خدا می خواهد که او را به اصل خویش بازگرداند. در مراسم سماع علاوه بر نی و دف از ساز های رباب، تنبور، تار و کمانچه نیز بهره می گیرند. مولوی اعتقاد داشت آنچه را که به صورت عادی نمی توان توصیف کرد، می توان در غالب شعر، موسیقی و رقص بیان نمود و آنچه امروز مریدان او انجام می دهند برگرفته از اعتقادات او و تقلیدی است از آنچه او و اطرافیانش در قرن هفتم هجری می اندیشیده اند.
 
مراسم سماع در تمام ایام سال در قونیه برگزار می شود. در ایام بزرگداشت مولانا که مصادف با سالگرد وفات وی برگزار می شود مراسم نمادین رقص سماع در سالنی که به همین منظور در قونیه ساخته شده است در چندین شب متوالی برقرار می گردد. در این مراسم ابتدا اشعاری از مثنوی به زبان ترکی خوانده می شود. سپس موسیقی با اجرای تک خوانی به زبان ترکی اجرا می شود. آنگاه دراویش با لباس های بلند سفید و دامن چین دار و کلاه های بلند نمدی، یکی پس از دیگری به دنبال مولا یا مراد خود ظاهر شده و پس از ادای احترام، شروع به چرخیدن می کنند. حرکات موزون مشخصه ی اصلی سماع است. در ابتدا دست ها روی شانه قرار داشته، پس از چند چرخش، دست ها تدریجاً باز شده و در دو طرف قرار می گیرد. دست راست بالا و دست چپ پایین تر قرار می گیرد. دراویش در حین چرخش سر را به یک طرف خم می کنند و گاهی چشم ها را می بندند و به عالم خلسه فرو می روند و این چرخش می تواند بسیار طولانی باشد ( گاهی تا ساعت ها به طول می انجامد. )
 
 سلام، یکی از اصول مراسم سماع است. دراویش در هنگام مراسم سماع به یکدیگر و مراد خود سلام می کنند. این سلام بدون ادای کلام و با نگاه کردن به یکدیگر صورت می پذیرد. مراسم سماع مشتمل بر چهار سلام است. این چهار سلام هر کدام معرف یک معنی خاص است. سلام اول معرف شریعت است. سلام دوم طریقت، سلام سوم حقیقت و سلام چهارم معرفت را معنی می دهد. در سه سلام اول درویش به دور خود و کل مجموعه ی دایره ای که درویش در آن می رقصد می چرخد و در سلام آخر ( چهارم ) وی فقط به دور شیخ یا مراد می چرخد. مراد با حرکت خود در بین دراویش، حرکات آنها و نحوه ی جای گیری آنها را تنظیم می کند.
ردای سیاه یعنی تعلقات دنیوی. دراویش با ردای پشمینه تیره ( سیاه یا قهوه ای ) وارد می شوند و طی تشریفاتی این ردا را بر زمین می اندازند. به این معنی که خود را از تعلقات دنیوی آزاد می سازند. در طی مراسم سماع، نوای دف، نی و سایر سازهای موسیقی به طور هماهنگ با نورپردازی زیبا گوش و چشم را می نوازد، آنگونه که پس از مدتی شما نیز احساس خلاء و شیدایی خواهید کرد. پایان مراسم را مرشد یا مراد برعهده دارد. وی که در تمام طول مدت رقص، بر اعمال سماع نظارت نموده، آیاتی از قرآن، اشعار مذهبی در وصف پیامبر ذکر می کند. گاهی نیز از شهدای کربلا نیز ذکری به میان می آید و پس از آن، دراویش یک یک با ادای احترام از مقابل مولای خود عبور کرده و خارج می شوند.
 

 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/11/19 و ساعت 10:27 صبح | نظرات دیگران()

 

امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست .شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!!عاشق به غیر نظر نمی کند

 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/11/19 و ساعت 10:19 صبح | نظرات دیگران()

علل ترس در کودکان

اینکه چرا کودکان می‌ترسند مورد توجه بسیاری از صاحبنظران رشد کودک و روانشناسان بوده است. برخی از محققان عوامل زیستی را به عنوان علت برخی از ترس‌ها عنوان کرده‌اند و برخی دیگر عوامل روان شناختی، عوامل خانوادگی و سایر عوامل را مطرح کرده‌اند. در برخی اوقات ترسی که کودک از خود نشان می‌دهد به یک نیاز روانی ارتباط دارد. مثلا کودکی که ترس از مدرسه را نشان می‌دهد ممکن است از لحاظ روانی وابستگی زیادی به پدر یا مادر خود داشته باشد و ترس او در واقع ریشه در این وابستگی او دارد.

گاهی اوقات یک تغییر در شیوه زندگی مثل تغییر محل سکونت ، جدا شدن از والدین و... به صورت ترس از تاریکی ، ترس از حیوانات و غیره خود را نشان می‌دهد. بنابراین می‌توان گفت برخی از ترس‌های مشخص و معین کودک می‌تواند ریشه‌های روانشناختی داشته باشد و مستقیما با موضوع آن ترس مرتبط نباشد. در برخی اوقات این خانواده است که مشکل ترس را در کودک بوجود می‌آورد. ممکن است کودک ترس از یک مساله خاصی را در محیط خانواده یاد گرفته باشد. مثلا مادری که از عنکبوت می‌ترسد این ترس خود را به کودک منتقل می‌کند. این اتفاق بر اساس فرایند یادگیری صورت می‌پذیرد. بطوری که والدین در آموزش اکثر رفتارها به عنوان الگو و سرمشق کودک هستند.

کودکی که نیاز به احساس امنیت دارد با مشاهده رفتار و حالات والدین و خانواده خود شروع به شناسائی محیط ها و موقعیت‌های امن از ناامن می‌نماید. و در این راستا کاملا متکی بر آنهاست. بنابراین آنچه رفتار مادر نشان می‌دهد برای او الگو و اساس رفتارش است. کودک با مشاهده رفتارهای مختلف می‌آموزد که چه چیزی ترسناک است و چه چیزی ترسناک نیست. گاهی اوقات ترس کودک ناشی از شیوه های زیستی غلط والدین است. والدینی که برای وادار کردن کودک به انجام کاری او را تهدید می‌کنند و یا از چیزی می‌ترسانند. مثلا مادر به کودک خود می‌گوید اگر شلوغی کنی می‌روم و دیگر بر نمی‌گردم. یا برای وادار کردن به او خوردن دارو او را از آمپول می‌ترساند. فشار روانی که به این طریق والدین به کودکان خود وارد می‌کنند ، می‌تواند به صورت ترس‌های مختلف خود را بروز دهد. در کودکان ناراحتی‌ها و اضطراب‌های روانی اغلب با مواردی از قبیل ترس و... مشخص می‌شوند.

از جمله عوامل دیگر شرایطی است که کودک در محیط پیرامون ممکن است با آنها مواجه شود، مثل دیدن تصادف دو اتومبیل و دزد و... همینطور است تماشای فیلم‌های ترسناک و وحشت انگیز که با تاثیری که روی قدرت تخیل کودک می‌گذارد موجب وسعت یافتن این صحنه‌ها و شاخ و برگ داده شدن آنها در ذهن کودک می‌شود و ترس و وحشت زیادی را در کودک ایجاد می کند.

چه نوع ترس‌ها به توجه و درمان نیاز دارند؟

در وهله اول باید به سن کودک توجه داشت. برخی از ترس‌ها در سنین خاصی طبیعی‌تر هستند. بنابراین اگر چنین ترس‌هایی بیش از دو سال دوام داشته باشند حتما به توجه و درمان نیاز دارند. اصولا یک ترس عادی نباید چنین مدت زمانی طول بکشد و گاه بدون نیاز به مداخلات درمانی به تدریج کاهش پیدا کرده و بالاخره از بین می‌رود. همینطور برای تشخیص ترس‌های غیر عادی باید به نوع ترس نیز توجه داشت.

هر چند گاهی اوقات کودکان از چیزی می‌ترسند ولی این ترس چندان وحشت‌زا نیست و مشکل خاصی در عملکرد روزانه کودک ایجاد نمی‌کند و واکنش ترس در او چندان شدید و ناهنجار نیست. اما زمانیکه نوع ترس کودک غیر عادی است و نیاز به مداخلات درمانی دارد واکنش کودک به عامل ترس بسیار شدید است. کودک بسیار وحشت زده می‌شود و رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که اغلب خارج از کنترل دیگران است.

برای درمان ترس در کودکان چه باید کرد؟

روان شناسان برای کاهش ترس‌های کودکان راههای زیادی را توصیه می‌کنند. آنها در وهله اول به والدین توصیه می‌کنند که در رفع مشکل کودک عجولانه عمل نکنند. تعجیل و شتابزدگی آنها در کاهش ترس کودک می‌تواند به جای درمان ، اضطراب و ترس او را افزایش دهد. این ترس معمولا بتدریج از بین می‌رود و لازم است والدین با خونسردی و آرامش اقدام به کاهش این ترس‌ها نمایند. توصیه بعدی روان شناسان این است که هرگز کودکان را به خاطر ترسی که دارند تحقیر و سرزنش نکنیم. هر چند دلیل ترس از نظر ما بزرگترها کاملا غیر منطقی و نامعقول به نظر می‌رسد اما خود کودک چنین احساسی ندارد و نمی‌تواند غیر منطقی بودن ترس خود را درک کند و سرزنش به او کمکی نخواهد کرد.

حتی زمانیکه کودک تحت نظر یک متخصص یا روان شناس درمان می‌شود، اگر عامل اصلی ایجاد کننده ترس هنوز حضور داشته باشد چندان فایده‌ای نخواهد کرد. مثلا زمانیکه خود مادر از تاریکی می‌ترسد، هر چند کودک حمایت‌ها و درمان‌هایی را از روان‌شناس و مشاور خود دریافت می‌کند، اما الگویی که در خانه از رفتار مادر می‌پذیرد الگویی قویتر است که نتایج یک درمان ثمر بخش را از بین می‌برد. بنابراین لازم است علل اساسی ترس کشف و مرتفع شوند.


بازی موقعیت مناسبی است که ترس کودک را از بین ببریم. مثلا کودکی که از آمپول می‌ترسد، می‌توانیم یک بازی خوب ترتیب بدهیم که در آن کودک آمپول زدن را تمرین کند. در مراحل دیگر می‌توان از روشهای خاص رفتار سازمانی که توسط روانشناسان استفاده می‌شود بهره جست. با مراجعه به یک روانشناس و درمان‌های رفتاری او می‌توان اقدام به حل مشکل کودک نمود.


 نوشته شده توسط مجید کمالو در یکشنبه 90/10/25 و ساعت 5:3 عصر | نظرات دیگران()

به زمان می سپارمت

به خدا می سپارمت

 به آبی آسمان و به ابر سپید

به بیکران محبت،به وفا می سپارمت

 به سبزی برگ درختان و شادی نسیم

به نم نم باران،به بهاران می سپارمت

 به بی نیازی سرو بلند و به کاج

تو را به رود روان می سپارمت

 به روشنی نور مهتاب در دل شب

به روز و به آفتاب سوزان می سپارمت

 به آرامش دریا،تلاطم موج

تو را به یک پری مهربان می سپارمت

 به خشکی صحرا و به رقص سراب

تو را به چشمه جوشان می سپارمت

 به تلخی زهر و به تیزی خار

تو را به شراب و پرنیان می سپارمت

 به باد سرکش و به گرد و غبار

تو را به خشم طوفان می سپارمت

تو را به ترس دوری و به سختی فراق

تو را به اشتیاق وصال می سپارمت

 به اشک و به آه و به عشق و به آرزو

فقط به یکی،به خدا می سپارمت


 نوشته شده توسط مجید کمالو در یکشنبه 90/10/25 و ساعت 5:0 عصر | نظرات دیگران()

 شما اغلب فرزندتان را به مدرسه می‌رسانید، به مسابقات ورزشی‌اش اهمیت می‌دهید و اکثر اوقات به تماشای مسابقاتش می‌روید و غالبا همراه با فرزندانتان غذا را میل می‌کنید‌ و... . با انجام دادن این کارها احساس می‌کنید که ارتباطتان با فرزند نوجوانتان به‌بهترین صورت ممکن است.
شاید شما بخواهید که وارد دنیای نوجوانتان شوید ولی مطمئن نیستید که آیا می‌توانید این کار را انجام دهید یا خیر و روش قدم گذاشتن به دنیای او را نمی‌دانید.

حتی ممکن است بحث و مشاجره زیادی هم بینتان نباشد اما باز هم بیشتر مثل 2غریبه با یکدیگر هستید تا 2دوست صمیمی و نزدیک. آیا این عالی نیست که بتوانید با نوجوانتان در ارتباط باشید؟ و آیا خوب نیست که شروع به نابود کردن دیوارهای بینتان کنید و نزدیکی و اعتماد را جایگزین آن‌سازید؟

شما به‌عنوان والدین نمی‌توانید فرزندتان را مجبور کنید که همه حرف‌ها و کارهایش را با شما در میان بگذارد زیرا اگر به شما اعتماد نداشته باشد حتی با زور و اجبار هم نمی‌توانید از او حرف بکشید.

شما می‌توانید به جای اعمال زور و خشونت، محیطی صمیمی را در خانه‌تان به‌وجود آورید و رابطه نزدیکی با او برقرار کنید تا فرزندتان بداند که می‌تواند مشکلاتش را با شما در میان بگذارد و از این بابت احساس امنیت و آرامش کند. مقاله زیر به شما در این زمینه کمک می‌کند.

رابطه بین والدین و نوجوانان باید به‌صورتی باشد که نوجوان بداند بیشتر از اینکه والدین برایش سخنرانی کنند، به حرف‌هایش گوش می‌دهند. این رابطه به‌وسیله گفت‌وگوهای دوطرفه و نصیحت‌های والدین و بحث‌های مشارکتی پر می‌شود و قرار نیست که فقط والدین صحبت کنند و متکلم وحده باشند.

بنا براین گفته‌ها، شما چگونه می‌خواهید فرایند ارتباط با نوجوانتان را آغاز کنید؟ در اینجا بعضی پیشنهادها را مطرح می‌کنیم که شما می‌توانید با استفاده از آنها حداقل 5 دقیقه ازوقتتان را در روز، به افزایش سازگاری و توافق با نوجوانتان اختصاص دهید:

نظاره‌گر کارهایی که انجام می‌دهد، باشید:

یکی از مهم‌ترین کلیدهای ارتباطی شما با فرزندان نوجوانتان این است که موارد تأثیر‌گذار روی آنها یا چیزهایی که توجهشان را به‌خود جلب می‌کند را بیابید. ببینید که آنها بیشتر وقتشان را کجا سپری می‌کنند؟ شاید پسرتان بیشتر وقتش را برای بازی با دوستانش صرف می‌کند یا از طریق اینترنت با دوستانش در ارتباط است.

شاید دخترتان با دوستانش که در تیم ورزشی مدرسه‌شان هستند، بیشتر در ارتباط است و وقتش را با آنها می‌گذراند. از طریق مشاهده و زیر نظر گرفتن فرزندتان می‌توانید اطلاعات مهمی درباره او جمع‌آوری کنید که این اطلاعات می‌تواند در آینده برای تبادل نظر و مذاکره بسیار مفید باشد.

در رابطه با علایقش، اطلاعات کسب کنید:

وقتی شما دریافتید که فرزندتان چه چیزهایی را دوست دارد و چه چیزهایی روی جلب کردن توجهش تأثیر‌گذار است، در مورد آن مسائل بیشتر بیاموزید و اطلاعات بیشتری کسب کنید و سپس مذاکره درباره آنها را شروع کنید.

بهترین راه برای یادگیری در مورد بعضی چیزها این است که از فرزندتان سؤالاتی در مورد اینکه چه چیزهایی را دوست دارد بپرسید؛ البته به این شرط که سؤال‌هایتان بدون تهدید و بدون ترساندن آنها باشد.

مطمئن باشید که با مطرح کردن سؤالات بدون تهدید اطلاعات بیشتر و مفید‌تری به دست خواهید آورد، به جای اینکه از او بخواهید کارهایش را برای شما توجیه و دلایلش را اثبات کند؛ برای مثال جای اینکه بپرسید چرا به فلان سایت علاقه داری؟ سعی کنید بگویید: این سایت واقعا جالب است. می‌توانی اطلاعات بیشتری از این سایت در اختیار من قرار دهی؟

سؤال اول می‌تواند دلیلی باشد مبنی بر اینکه نوجوانتان در برابر عکس‌العمل شما حالت تدافعی به‌خود بگیرد و نیاز به توجیه چیزهایی که از آن لذت می‌برد را داشته باشد.

اما سؤال دوم در واقع باعث ایجاد ارتباط صمیمی و نزدیک بینتان می‌شود و سبب می‌شود نوجوانتان بداند که سرگرمی‌‌اش قانونی و صحیح است و ببیند که علاقه شما برای یادگیری هر چه بیشتر سرگرمی‌ها و علایقش، حقیقت دارد. هر فردی طبعا دوست دارد که وقتش را برای بیان علایقش صرف کند. برای جوانان و نوجوانان، این مطرح کردن علایق، باعث می‌شود احساس کنند که باهوشند و بالغ شده‌اند. علاوه بر این، همه ما دوست داریم وقتمان را با افرادی سپری کنیم که علایق و خواسته‌های مشترکی با ما دارند.

مشوق نوجوانتان باشید:

سال‌های نوجوانی فرزندتان را به دقت زیر نظر بگیرید و مراحل آن را به خاطر بسپارید. به مرور زمان متوجه خواهید شد که مهارت قضاوت و داوری آنها و همچنین تفکراتشان در حال پیشرفت است و این موضوع از پیشرفت ذهنی آنها نشأت می‌گیرد و باید این مرحله را پشت سر بگذارند.

نوجوانان اشتباهاتی را مرتکب می‌شوند که بعضی از آنها عمدی است ولی باید بپذیریم که بسیاری از اشتباهاتشان نیز غیرعمدی است. بدون شک نوجوانان این اشتباهات سهوی را مرتکب خواهند شد، که در این بین والدین وظیفه دارند اشتباهات فرزندشان را در این مرحله از زندگی، خنثی کنند و از بین ببرند.

تصمیماتی را که اتخاذ می‌کنند ممکن است از نظر شما بی‌معنا باشد و اشتباهاتی که مرتکب می‌شوند برای شما می‌تواند بسیار خسته‌کننده و طاقت‌فرسا باشد. اما هنگامی که مشکلاتشان رفع و اشتباهاتشان خنثی شد، نوجوانان نیاز به مشوق دارند. آنها نیاز دارند بدانند که شما با آگاهی از وجود ضعف‌ها و ناتوانی‌هایشان، باز هم ارزش زیادی برایشان قائل هستید.

مورد تشویق قرار دادن نوجوانان انواع مختلفی دارد؛ از قبیل به‌صورت شفاهی بیان کردن، در آغوش گرفتن، نوشتن یک یادداشت محبت‌آمیز، آرامش دادن و میزان صدای والدین و... اینها تنها نمونه‌های کوچکی هستند که شما می‌توانید فرزندانتان را به‌وسیله آنها تشویق کنید. همین تشویق کردن‌ها باعث می‌شود که فرزندانتان سعی کنند کارهای خوب و مثبت بیشتری انجام دهند و مجددا از طرف شما مورد تشویق قرارگیرد. درواقع تشویق‌های شما انگیزه‌ای برای انجام کارهای خوب آنهاست.

در رسیدن نوجوانتان به اهدافش با او مشارکت داشته باشید:

برای بسیاری از نوجوانان، ارزش و اهمیت رابطه‌ای که با والدینشان دارند بسیار بیشتر از ثروت و دارایی آنهاست؛ به این معنا که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند که رابطه‌شان را با ثروت یا هر چیز با ارزش دیگری جایگزین کنند. بنابراین، شما والدین عزیز سعی کنید در دنیای فرزندتان سهیم شوید.

اگر شما از چیزهایی که توجه آنها را به‌خود جلب می‌کند، مطلعید، از طریق این آگاهی راهی بیابید که بتوانید در انجام دادن علایق فرزندتان با او مشارکت داشته باشید؛ حتی اگر واقعا از انجام آن کارها لذت نمی‌برید، برای دلخوشی او و نشان دادن صمیمیت‌تان حتما این کارها را انجام دهید.

اکثر نوجوانان برای اهداف و آرمان‌های اجتماعی‌شان ارزش بسیاری قائلند و تمایل دارند که کارهایی در این رابطه انجام دهند. یک مؤسسه یا سازمان گروهی محلی بیابید که نیاز به داوطلبانی داشته باشد و نوجوانتان را به همراهی با این گروه دعوت کنید. راه‌های سنجیده و حساب‌شده‌ای را بیابید تا به‌وسیله آن بتوانید فرزندتان را بیشتر تحت نظر قرار دهید و از نزدیک با او در ارتباط باشید.

برای کمک به بهبود روابط‌تان اشتیاق داشته باشید:

اغلب، والدین و نوجوانان با یکدیگر روابط خوبی دارند و می‌توانند با هم سازگاری داشته باشند اما گاهی اوقات روابط بینشان شکرآب می‌شود و برای کمک، به یک مشاور نیاز پیدا می‌کنند و به کسی احتیاج دارند که خارج از این رابطه باشد و با بصیرت و آگاهی کامل وارد این بحث شود و به‌صورت کاملا بی‌طرف و دلسوزانه به حل مشکلاتشان بپردازد.

برای کمک گرفتن از مشاور رغبت نشان دهید و حتما در نظر داشته باشید که از یک مشاور قابل و شایسته برای حل مشکلتان استفاده کنید و این مشاور ترجیحا متخصص روابط بین والدین و فرزندان باشد که در این صورت می‌تواند به‌طور اساسی مشکل را حل کرده و ریشه‌کن کند. وقتی که می‌خواهید به مشاور مراجعه کنید، حتی‌الامکان با تفاق همدیگر به دفتر کار مشاور بروید، زیرا این کار باعث می‌شود که نوجوانتان کمتر احساس کند که علت اصلی ایجاد مشکل، خودش بوده است.

در مورد شما چطور؟ آیا شما از علایق فرزندتان آگاهی دارید؟ آیا شما می‌دانید که چه چیزهایی بیشتر توجه نوجوانتان را جلب می‌کند؟ آیا شما زمانی را برای یافتن اطلاعات بیشتر در مورد فرزندتان اختصاص می‌دهید؟ چه موقع وقت این را پیدا می‌کنید که فقط 5 دقیقه در روز را به نوجوانتان اختصاص دهید؟


 نوشته شده توسط مجید کمالو در دوشنبه 90/10/19 و ساعت 8:30 صبح | نظرات دیگران()

  روزی یک مرد ثروتمند، پسربچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.

در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید :

  " نظرت درباره مسافرتمان چه بود؟ " پسر پاسخ داد :

  " عالی بود پدر ! " پدر پرسید : " آیا به زندگی آنها توجه کردی ؟ " پسر پاسخ داد : " بله پدر ! " و پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟ "

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : " فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهارتا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزئینی داریم و آنها ستارگان.

با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسربچه اضافه کرد : " متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم ! "


 نوشته شده توسط مجید کمالو در پنج شنبه 90/10/15 و ساعت 8:18 صبح | نظرات دیگران()

بی تو،  مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم،همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،شدم آن عاشق دیوانه که بودم.در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید،عطر صد خاطره پیچید:یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ماه فروریخته در آبشاخه‌ها دست برآورده به مهتابشب و صحرا و گل و سنگهمه دل داده به آواز شباهنگیادم آید: تو به من گفتی:«از این عشق حذر کن!لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،آب، آئینه عشق گذران است،تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛باش فردا، که دلت با دگران است!تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن! »با تو گفتم: «حذر از عشق!؟ - ندانمسفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم!روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،چون کبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم... »باز گفتم که: «تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! »اشکی از شاخه فرو ریختمرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت...اشک در چشم تو لرزید،ماه بر عشق تو خندید!یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدمپای در دامن اندوه کشیدم.نگسستم، نرمیدم.رفت در ظلمت شب آن شب و شب‌های دگر هم،نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!... 


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/10/14 و ساعت 8:24 صبح | نظرات دیگران()

امان از راه بی عـابــر
امان از شهر بی شاعـر
امان از روز بـی روزن
امان از اینهمه رهـــزن


امان از بـاد بــی بــاده
امان از ســـرو افـتـاده
امان از تـیغ بـی دردان
به جای بوسه بر گردن

امان از سایه ی بی سر
بـــر این درگــاه دردآور
امان از نـاتــمـام تـــــو

امان از نـاتــمــام مـــن

امان از روز بی رویا
امان از شام مرگ آوا
امان از جای صد دشنه 
مـیان چــین پــیــراهـــن

امان از شعله ی آخـر
هـجوم باد و خاکـستر
که از پروانه ی پرپر
اجاق شب نشد روشن

ببار ای خــوب ِ دیروزی

بر این بازار خودسوزی
که این غمخانه ی بی می
نــدارد آب ِ مــرد افـکـــن

برقـصانم غزل بانو
بـچـرخـانم غزل بانو
میان گـفـتن و خـفـتـن
میان مـاندن و رفـتـن ! ...

 


 نوشته شده توسط مجید کمالو در چهارشنبه 90/10/14 و ساعت 8:19 صبح | نظرات دیگران()

تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا

چه رنجی از محبتها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا دراین همه چشم
ندیدم و ندیدیم و ندیدم
سبکباران ساحلها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرتها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا


 نوشته شده توسط مجید کمالو در سه شنبه 90/10/13 و ساعت 8:21 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 349
بازدید دیروز: 136
مجموع بازدیدها: 246000
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه