کمالو مجید
عادتهایتان تعیین کننده سرنوشتتان هستند
کمی به اطرافتان دقت کنید.کمی بیشتر....در زندگی آنهایی که موفق هستند دقیق شوید.کمی بیشتر از گذشته.
میبینید آنهایی که بالاخره به یه موفقیت مشخصی دست پیدا کرده اند در سایه یک یا چند عادت خوب می باشد.
میخواهم بگویم که انسانهای موفق و خوشبخت دارای عادات خوبی هستند که در جهت پیشرفت زندگی آنهاست.
دقت کنید که: ما شکل دهنده عادات خود هستیم وعادتهایمان نیز شکل دهنده ما.
ببینید ممکن هست که برای پرورش عادات فکری و رفتاری جدید به تلاش و انضباط زیادی نیاز داشته باشیم ولی پس از دستیابی به انها،میتوانیم کارهای بسیار بیشتری را با کمترین تلاش انجام دهیم
این واقعا عالیه که بتونیم با کمترین تلاش ،کارهای بیشتری را انجام بدهیم.
پس حالا بنشینیم و در عادتهایی که در زندگی داریم بررسی کنیم :
?ـببینیم چه عادتی ویا چه عادتهایی در زندگیمان ،باعث میشود که ما پیشرفت نکنیم ویا دیر پیشرفت کنیم.
?ـ پس از شناسایی عادتهای بد ،آنها را کم کم از زندگیمان حذف کنیم.
?ـ عادتهای خوب را جایگزین عادتهای حذف شده قرار دهیم.
حال به نکته بسیا ر مهم دیگری می پردازیم که خیلی مهم و حیاتی هست:
اگر یادتان باشد گفتیم که برای خود ارزو و هدف قرار دهید.
رویا در سر داشتن خیلی عالیه و فوق العاده هست.وقتی شما در سر و در وجودتان تصویری از رویا ودر دلتان اشتیاق فراوان برای رسیدن به هدف دارید، هیچ قدرتی قادر نیست که این رویا را از سرتان خارج کند ،مگر خودتان.
بذارید واضحتر حرف بزنیم.
تا به حال شده که افکاری از این قبیل از ذهنتان بگذره؟
"شاید سال آینده بتونم ...." ویا "حالا موقع مناسبی برای این کار نیست" ویا "اگر x را بدست آوردم بعدش...."
اگر در گذشته خودتان دقت کنید،می بینید که با مطرح کردن چنین افکاری از دست یافتن به چه موقعیتهای نابی باز مانده اید.
تا زمانی که این گونه فکر کنید ،واقعا هیچ کاری از دستتان بر نمی آید.یعنی:
زمان ،بدون این که اعتنایی به ما بکنه در گذره
به این نکته مهم توجه کنید:نگذراید که گذشت زمان ،اشتیاق و علاقه وشور و شوقتان را به زندگی که دوست دارید آن را با دستهای خودتان بسازید،کاهش دهد.
همین امروز را در یابید،همین ساعت را ،همین دقیقه را،همین لحظه را در یابید.
بذارید برای مدتی هم که شده با خودمان روراست باشیم.از امروز و فردا کردن و به تعویق انداختن کارها هیچ بهره ای نخواهیم برد.
زمان مناسب برای انجام هر کار،فردا یا هر روز دیگری نیست.همیشه زمان مناسب همین حالا است.
پس همین حالا دست به کار شوید و لحظه ها را در یابید.
به یاد داشته باشیم که:"امروز و فردا کردن سارق لحظه هاست"
درسته که داشتن فکر خوب خیلی مهمه.ولی داشتن روحیه عمل کردن به مهمی داشتن فکر خوب و شاید بیشتر از آن هست.
افراد زیادی را در اطرافمان می بینیم که بیشتر به خاطر غنیمت دانستن اوقاتشان و با بهره گیری از فکر دیگران ، به موفقیت های چشمگیری دست پیدا می کنند.در حالی که استعداد لازم را هم برای کسب موقعیت عالی را هم ندارند ولی در سایه پشتکار و داشتن ذوق و شوق رساندن خود به هدفشان،و همچنین استفاده از فکر خوب دیگران و موکول نکردن امروزشان به فردایشان،پیشرفت می کنند والبته این یه مزیت بزرگه که این گونه افراد دارند.
ولی متاسفانه افرادی هم هستند که با داشتن توانایی وهمچنین استعداد فراوان ،علی رغم داشتن فکرهای عالی برای پیشرفت،همچنان در پله اول قرار دارند.ومتاسفانه زمان را از دست می دهند و در بیشتر مواقع به علت دیر شروع کردن کار مورد نظر ،اشتیاق رسیدن به هدف را هم از دست می دهند.
درست هست که" ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست"،ولی بیشتر مواقع وقتی کاری در وقت خودش انجام نشه هم زمان بیشتر می طلبه و هم انرژی اضافی میخواد و در بعضی مواقع هم به خوبی انجام نمیشه و گاها هم موقعیت دیگه ای پیش نمی یاد تا اون کار رو انجام بشه.
بیایید با خودمان رو راست باشیم و اگه در کاری که می خواهیم شروع کنیم تنبلی می کنیم یا منتظر موقعیت خوبی هستیم تا اون کار را شروع کنیم،به خودمان بگوییم که"من منتظر فردا نمی شم و اجازه نمی دم که این سستی، من را از رسیدن به خواسته ام باز داره.همین الان وقت انجام کاره.فردا خیلی دیره ".
بیایین به خودمان قول بدهیم که اگه کاری را شروع کردیم مرد و مردانه تا رسیدن به نتیجه مطلوب دست از تلاش بر نداریم.
هر کارمثبتی که باعث میشه که روحیه پیشرفت خواهیمان را تقویت کنیم انجام بدیم تا در وسط راه ،کار را ول نکنیم.
پس به یاد داشته باشیم که در رسیدن به هدف،شروع کار خیلی مهمه که بعد از فکر کردن در مورد کار و فهمیدن بهترین راه،زود وارد عمل بشیم تا ذوق و شوقی که در رسیدن به نتیجه انجام اون کار داریم را از دست ندهیم.
توکل به خدای مهربان را فراموش نکنیم.
ذهن آدمی کارگاه تولید فکر است که از منبعی به نام ضمیر ناخودآگاه سرچشمه میگیرد. ضمیر ناخود آگاه نمیتواند خوب را از بد و درست را از غلط تشخیص دهد ولی چنان قدرتی دارد که اگر از آن غافل شویم میتواند سرنوشت ما را بدست گرفته و آن را به هر جایی که دوست دارد ببرد. در حقیقت نوع و کیفیت افکار و اندیشه ی آدمی سازنده ی نوع و کیفیت زندگی اوست، اندیشهی زیبا و مثبت میتواند بهشتی در زندگی انسان بسازد، چنانکه اندیشهی منفی و یأسآور میتواند جهنمی در زندگی او خلق کند. انسانها همان خواهند شد که در اندیشه ی آنند، بنابراین آینده ی هر کس در گرو چگونگی نگرش او به زندگی است.
موفقترین انسانها کسانی هستند که توانستهاند در ذهن خود اندیشههای مثبت داشته باشند؛ آنان که میپندارند «قادر نیستند» ، در واقع مثبتنگری را کنار گذاشته و در جنبههای منفی وقایع تمرکز کردهاند.
تعریف تفکر مثبت:
شیوهای از فکر کردن است که فرد را قادر میسازد نسبت به رفتارها، نگرشها، احساسها، علائق و استعدادهای خود و دیگران برداشت و تلقی مناسبی داشته باشد و با حفظ آرامش و خونسردی بهترین و عاقلانه ترین تصمیم را بگیرد.
افکار مثبت و منفی:
افکار مثبت، افکاری سازنده، انگیزه دهنده و انرژی بخش هستند که بر اثرتلقین، تکرار و تمرین به ذهن راه مییابند و باعث میشوند ذهن و فکر مثبت شود. در این صورت کنترل فکر در اختیار ماست، در حالی که افکار منفی، افکاری باز دارنده و مخرب هستند و وقتی به ذهن راه یابند، تعمیم یافته و به سرعت تمام ذهن را اشغال میکنند. در این حالت ما در اختیار تفکرات منفی خود قرار داریم.
ویژگیهای افراد مثبتنگر:
- با وجود تفکر دربارهی گذشته و آینده، در زمان حال زندگی میکنند و از آنچه دارند راضی و خشنود هستند.
- از نظرات درست و منطقی دیگران استقبال میکنند و برای رد کردن نظرات نادرست حتماً دلیل منطقی دارند.
- در گفتارهای خود از کلمات و عبارات مثبت و امیدبخش استفاده میکنند.
- همیشه سعی میکنند با تلاش و کوشش به موفقیت برسند و اگر در کاری موفق نشدند، عامل را ابتدا در خود و سپس در شرایط بیرونی جستجو میکنند.
- همیشه قبل از عمل یا صحبت کردن فکر میکنند، به همین دلیل کمتر دچار خطا و اشتباه یا ضد و نقیضگویی میشوند.
- چون دارای ذهن مثبت هستند، میتوانند افکار خود را کنترل کنند.
- اگر از آنها خواسته شود درباره ی موضوعی اظهارنظر کنند، با وجود تفکر در جنبههای منفی، موارد مثبت آن را بیان میکنند و موضوع را به فال نیک میگیرند به عبارت دیگر «نیمه ی پرلیوان را میبینند» .
- مشکلات را ناچیز شمرده و برای حل آنها از توانایی خود و راهنمایی دیگران استفاده میکنند.
- اغلب اوقات بشاش، سرزنده، پرانرژی، توانا و خوش مشرب هستند.
- همه چیز در نظر آنها زیبا و لذتبخش بوده و سعی میکنند از مواهب زندگی بیشترین استفاده را ببرند.
- در ارتباطهای اجتماعی خود با دیگران حسن ظن دارند (مگر خلاف آن را ببینند) و سعی میکنند در حد توان به دیگران خدمت و کمک کنند.
ویژگیهای افراد منفینگر:
همیشه از وضعیت موجود و گذشته ی خود شکایت دارند و نسبت به آینده بدبین هستند.
- غالباً با نظرات دیگران بدون دلیل منطقی مخالفت میکنند.
- در گفتارهای خود از کلمات و عبارات منفی به کرات استفاده میکنند.
- در برخورد با کوچکترین مانعی از تلاش دست میکشند و دیگران یا شرایط را عامل شکست و بدبختی خود میدانند.
- تمرکز فکر ندارند و ضد و نقیض صحبت میکنند و در رفتارهایشان خطا و اشتباه زیاد است، به عبارت دیگر «اول عمل میکنند بعد فکر!»
- چون منفی نگر هستند، افکارشان بر آنها تسلط دارد.
- اگر از آنها خواسته شود درباره ی موضوعی نظر بدهند فقط به جنبههای منفی آن توجه کرده و همان را بیان میکنند. به قول معروف «نیمه خالی لیوان را میبینند!»
- از کاه کوه میسازند و از درگیر شدن با مشکلات گریزانند.
- غالباً افسرده، کج خلق، بدخواب، کم اشتها، عصبی و ناتوان هستند.
- همهچیز در نظر آنها غمانگیر و ناامید کننده است و از آنچه دارند، هیچ لذتی نمیبرند.
- در ارتباطهای اجتماعی خود به همه کس و همه چیز شک و سوءظن دارند و فکر میکنند که همه علیه آنها توطئه میکنند.
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی ... با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا ... تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن ... عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم ... راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش ... عکس حیدر(ع)در کنار حضرت زهرا(س)کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن . در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش ... فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید
گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم ... گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ... عکس مهدی(عج) راکشید و به چه زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع) ... گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
پیرمرد آهسته و درحالیکه سرش را تکان می داد گفت:
تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری ولی درمورد آنچه که می گویی خوب فکر کن
خیلی چیزها هست که تو نمی دونی
دوست فقط اون کسی نیست که تو بهش سلام می کنی. دوست دستی است که تو را ازتاریکی وناامیدی بیرون می کشد درست هنگامی دیگرانی که تو آنهارا دوست می نامی سعی دارند تو رابه درون نا امیدی بکشند. دوست صدائیه که نام تورازنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تورابه فراموشی سپرده اند
امابیشترازهمه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم وقوی درژرفای قلب انسان ها .جایی که عمیق ترین عشق هاازآنجامی آید!
بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تومی سپارد .درتنهائیت تو را همراهی می کند
ودرغمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی را که بدنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به تو گوش می سپارد .و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد .
وفرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟
سپس ایستاد و مرا نگریست در انتظار پاسخ من
با مهربانی گفتم
اگرخوش شانس باشم...فقط یکی و اون ...
خدایا چقدر بهترینی
بزرگترین
مهربانترین
بخشنده ترین
دوستت دارم
گفتم: خدای من، در آن لحظاتی که به تو نیاز دارم کجا هستی؟
گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی.
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هرچه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید، عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود، که عزیز از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی، آخر تو بنده من بودی، چاره ای نبود جز نزول درد، که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی.
گفتم :پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی، همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم :مهربانترین ، دوست دارمت ... گفت: عزیز تر از هر چه هست، من دوست تر دارمت ...
استفان کاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) می گوید :« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میکردند. یکی از بچهها با صدای بلند گریه میکرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن میکشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: «آقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم که همسرم، مادر همین بچهها نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم که خودم باید چه کار کنم و ... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.»
استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد:« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه میدهد که:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمیدانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و....
اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد? اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم .»
« حقیقت این است که به محض تغییر برداشت، همه چیز ناگهان عوض میشود. کلید یا راه حل هر مسئلهای این است که به شیشههای عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازهای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است که به آن معنا و مفهوم میدهد.»
اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد کنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض کنید .
به قول انیشتین که می گفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند. »
شش اشتباه که در ابتدای روابط مرتکب می شوید
ممکن است در ابتدای شروع روابط همه و یا چند تا از این اشتباهات را مرتکب شوید که عبارتند از:
1_
سوالات کافی نمیپرسید.
2_ نشانه های هشدار را که حاکی از مشکلات بالقوه هستند نادیده می گیرید 3_سازشکاریهای ناپخته و زود هنگام مرتکب می شوید. 4_تسلیم "کوری شهوانی" می شوید. 5_گول مادیات را می خورید 6_تعهد را بر تفاهم مقدم می دارید
.
در اینجا ابتدا به توضیح بند 1 میپردازیم.
چرا پیش از عاشق شدن سوالات کافی نمیپرسید؟
دلایلی برای این سوال وجود دارد که عبارتند از:
1_
چون صحبت کردن رمانتیک نیست
:
عاشق شدن یک تجربه رمانتیک است ولی "مصاحبه" یک شخص نه. بنابراین بر خود اجازه می دهیداغوا شده و به تعریف از یکدیگر و انواع و اقسام رفتارهای دیگری که در شروع یک رابطه خود را آشکار می سازند تن دهید و به اصطلاح از خود بی خود شوید. و بگویید که عشق "اینچنین"است و می گویید که نباید سوال زیادی بپرسم و در عوض به او نگاه می کنید و فورا در می یابید که او "همان گم شده ی "شماست. اگر واقعا دوست ندارید درباره چیزهایی که رمانتیک نیستند صحبت کنید،بدانید که "طلاق"هم رمانتیک نیست.
2_شما نمی خواهید که جوابها را بدانید
:
زیرا ممکن است جوابهایی را بشنوید که دوست نداشته باشید.نمیخواهید چیز بدی بشنوید .شما از بحث درباره چیزی که ممکن است رویایتان را خراب کند اجتناب می کنید. گاهی اوقات چنان به دنبال این هستید که چرا باید کسی را دوست داشته باشم که وقت کافی برای پرداختن به این که چرا نباید او را دوست داشته باشم را پیدا نمی کنید.
ندانستن خوشبختی نمی آورد
چیزی که از آن اگاهی ندارید به شما صدمه خواهد زد
.
هر چه اطلاعات شما درباره ی کسی بیشتر باشد،بهتر می توانید تصمیم بگیرید که آیا همسر خوبی خواهد بود یا نه.هر چه اطلاعات شما درباره ی کسی کمتر باشد،احتمال این که عصبانی و یا مایوس شوید و دلتان بشکند نیز بیشتر خواهد بود.
در زیر موضوعاتی که حتما باید درباره آنها از همسر آینده ی خود سوالاتی بپرسید آورده شده است:
×وضعیت خانوادگی و کیفیت روابط خانوادگی او
×درسهای آموخته شده از تجارب زندگی او
×اخلاقیات(اصول و نظام اخلاقی)و ارزشهای او
×نگرش و ظرز برخورد او در مواجهه با عشق ،تعهد
×فلسفه روحی و مذهبی او
×اهداف زندگی شخصی و شغلی (حرفه ای )
او
- توماس کارلایل فیلسوف انگلیسی می گوید:"کار اصلی ما این نیست که بینیم آن دورها چه چیزی به شکل مبهم به چشممان می خورد بلکه وظیفه داریم ببینیم آنچه که واضح در دست ماست،چیست."
- بار سنگین فردا،همراه با بار دیروز،اگر روی دوش امروز قرار گیرد ،جز توقف حاصلی ندارد"درهای گذشته و آینده را محکم ببندید.آینده یعنی حالا"
- روز نجات انسان ،امروز است. - هر کس میتواند تا غروب امروز عاشقانه ،صبورانه، لطیف و پاک زندگی کند و معنی کل زندگی همین است. - برای انسان عاقل ،هر روز زندگی جدیدی است. - امروز را در چنگ خود بگیرید و نهایت استفاده از آن را ببرید. - یاد بگیرید که به فکر فردا باشید،نقشه دقیق بکشید و آماده باشید ولی نگران نباشید. - یاد بگیرید که هر روز برای همان روز زندگی کنید برگرفته ازفصل اول کتاب "آیین زندگی" اثر "دیل کارینگی
.
ای نور، ای محبت محض، هدایتم کن
گامهایم را استوار بدار
نمی خواهم تا آن دورها برسم
برای من یک قدم کافی است.